وب گردی

وقتی مردم همه چیز را فدای انتخابات کردند. از جهیزیه دادن تا رانندگی افتخاری

انتخابات گذشته شبیه شرایط جنگ تحمیلی بود. در سوی دیگر، هزاران فعال رسانه ای آموزش دیده دشمن بودند، علاوه بر صدها شبکه و پیام رسان، تحریم ها را فلج کردند و… اما در سوی دیگر، نیروهای ساده و غیرحرفه ای رسانه ای و تبلیغاتی، با حداقل امکانات و ابزار. ما پیروز هستیم زیرا با دست خالی در مقابل نیروهای مسلح دشمن ایستادیم و ۲۵ میلیون ایرانی را به پای صندوق های رای رساندیم.

اگر بخواهم شبیه سازی کنم تا بفهمم چه اتفاقی افتاده است، انتخابات گذشته را با جنگ تحمیلی مقایسه می کنم.

در یک سوی میدان، هزاران فعال رسانه ای دشمن آموزش دیده، حرفه ای و مجهز به بهترین تجهیزات، علاوه بر صدها شبکه و پیام رسان، تحریم های فلج کننده، عملیات روانی-رسانه ای پیچیده، ارتشی از ایرانیان خودخوانده، حضور دارند. املاک شلخته با تحلیل های سیاسی غلط و … دقیقاً مانند عراق در جنگ تحمیلی که از هر گونه حمایت مالی، اطلاعاتی، لجستیکی و … برخوردار بودند.

اما این کشور چگونه بود؟ نیروهای رسانه ای و تبلیغاتی ساده، غیرحرفه ای، با حداقل امکانات و ابزار، بدون لجستیک، مالی، اطلاع رسانی، آموزشی و…

هر دو طرف این میدان را نگاه کنیم، نابرابری و ناهماهنگی مشهود است و نتیجه مشهود شکست مطلق سربازان خامنه‌ای و شاید ۱۰ درصدی مشارکت در انتخابات است.

اما همین نیروهای ساده و غیرحرفه ای مانند جنگ بدر، مانند دوران مبارزه با رژیم پهلوی، مانند دوران ۸ سال دفاع مقدس، معجزه کردند و میزان مشارکت را به ۴۱ درصد رساندند.

آنها توسط «سید احمد رضوی» محقق و فعال فرهنگی نوشته شده و در ادامه آمده است: «ما پیروز هستیم زیرا با دست خالی در برابر دشمن مسلح ایستادیم و ۲۵ میلیون ایرانی را به پای صندوق های رای کشاندیم».

و جان کلام همینجاست. این افراد با وجود همه مشکلات و گلایه ها پای کار انتخابات آمدند و در میان آنها عده ای به همین بسنده نکردند و هر کدام به شیوه خود یک یا چند شهروند شاکی و مردد را برای شرکت در انتخابات متقاعد کردند. انتخابات دوازدهمین دوره شورای اسلامی که اولین رویداد بزرگ سیاسی ایران پس از قیام های ۱۴۰۱ به شمار می رفت و رسانه های خارجی و شبکه های خارجی به زبان فارسی با این حس عاشقانه حضور حداقل ۱۵ تا ۲۰ درصدی را پیش بینی می کردند. مسئولیت مردم وفادار به انقلاب و نظام اسلامی. به مشارکت ۴۱ درصدی رسید و بدخواهان ایران را ناامید کرد.

اکنون که با پایان شمارش آرا، توزیع ۲۶۰ کرسی از مجموع ۲۹۰ ​​کرسی شورای اسلامی قطعی شده و این دفتر تا اردیبهشت ماه آینده و برگزاری دور دوم انتخابات تعطیل است، بد نیست نمونه هایی را مشاهده کنیم. از فعالیت های خودجوش مردم، برای کمک به افزایش مشارکت. انتخابات را با هم مرور کنیم.

* داستان اول

من راننده افتخاری شما خواهم بود به نام ایران در انتخابات شرکت کنید

از زمانی که شنیدم هر یک از ما می توانیم با رای دادن مردم به هیجان انگیز کردن این رویداد ملی کمک کنیم، مشغول شدم. مدام به این فکر می کردم که به عنوان یک خانه دار چه کار می توانم انجام دهم؟ یک روز پس از رها کردن پسرم در مدرسه، در راه بازگشت چیزی به ذهنم خطور کرد. جلوی خانم اولی که کنار خیابان کنار مدرسه ایستاده بود ایستادم. لیوان را پایین آوردم و گفتم: خواهش می کنم. خانم جوان قدمی به عقب رفت و به ماشین مدل بالای سرم نگاه کرد و با تردید پرسید: منظورت مسافر است؟ با لبخند گفتم: مسافر نیست. اما خواهش می کنم، من به شما می رسم. خانم جوان کمی راه رفت و بالاخره سوار شد.

بعد از مدتی صحبت را شروع کردم و گفتم: پسر شما هم در همان مدرسه لاله های ایران درس می خواند؟ سرش را تکان داد و گفت: بله. پایه سوم گفتم: پس او را بزرگتر از پسرم می دانند. پسرم دومی از آشنایی با شما خوشحالم از اینکه پسرم یک برادر بزرگتر در مدرسه دارد، خیالم راحت است. لبخندی زد و گفت: حتما. چه چیزی بهتر از این؟» دو خیابون بالاتر، خانم جوان گفت: «ممنون، جلوی دکه روزنامه فروشی پیاده می شوم.» از گوشه چشمم دیدم دستش به سمت کیفش رفت تا بلیط را بیرون آورد. گفتم: از صحبت با شما خوشحال شدم. من نه مسافربری می کنم و نه تاکسی می گیرم، اما از شما یک خواهش دارم. و قبل از اینکه بتواند چیزی بگوید، ادامه دادم: امروز وظیفه من کمک به شماست. من از شما انتظاری ندارم، فقط از شما می خواهم که به خاطر آینده فرزندانمان در انتخابات شرکت کنید.

مادر جوان از شنیدن این موضوع بسیار شوکه شد. چند ثانیه با چشمای متعجبش نگاهم کرد و بعد با لبخند گفت: باشه. مسافر عزیز وقتی پیاده شد حالم خوب شد. من کار زیادی انجام نداده بودم، اما فکر می کردم اگر تا روز انتخابات فقط یک مسافر در روز ببرم، می توانم زنان و مادران زیادی را در آن شرکت کنم. و اگر یکی از آنها در انتخابات شرکت کند من کارم را انجام داده ام.

* داستان دوم

راننده تاکسی با ۲۵۰ دعوتنامه موفق برای شرکت در انتخابات

من از ۱۸ سالگی در هر انتخاباتی شرکت کرده ام، چون از ابتدا می دانستم که این رای به نفع همه ماست. وقتی دشمنی که ما را تحریم می‌کند و فشار می‌آورد می‌گوید رای ندهید، مطمئن باشید که رای ما تاثیر دارد وگرنه اینقدر تلاش نمی‌کند که ما رای نیاوریم.

اما رای دادن هر کدام از ما به تنهایی کافی نیست. ما می توانیم و باید دیگران را به مشارکت دعوت کنیم. به عنوان راننده تاکسی در روزهای قبل از انتخابات توانستم ۲۵۰ نفر از همشهریانم در گرگان را برای شرکت در انتخابات راضی کنم. این اقناع بسیار مهم است. ذهن مردم باید روشن شود. من این کار را به دستور مدیریت انجام دادم. این همان حرکتی است که رهبری اسمش را جهاد گذاشتند

* داستان سوم

مادران میدان و قربانی سیاسی!

داستان ما – مادران سبزواری – و انتخابات از ۲ سال پیش و انتخابات ریاست جمهوری شروع شد. در آن زمان جمعی از مادران به صورت خودجوش و داوطلبانه به نقاط مختلف شهر رفتند و در قالب گفتگوهای صمیمانه از بانوان و مادران شهرستان برای شرکت در انتخابات دعوت کردند. امسال تصمیم گرفتم از آنها الگو بگیرم و در این زمینه مهم سهیم باشم. حدود یک ماه مانده به انتخابات به دنبال ایده ای بودم تا از همسایگان و خانواده ام برای شرکت در انتخابات دعوت کنم. همه گزینه ها را مرور کردم تا اینکه به ایده “سوگند سیاسی” رسیدم.

از آنجایی که ایفای نقش در عرصه انتخابات دغدغه بسیاری از دوستانم بود، نظرم را در گروه مجازی خود بیان کردم. با استقبال اعضای گروه به انتخاب نذری رای دادیم و آش کشک بادمجان سر در آورد! از آن به بعد همه به صف شدیم و هر کدام مسئولیت را بر عهده گرفتیم. یکی میزبان شد، یکی مسئول تهیه پنیر بود، دیگری سبزی خرید، این یکی رشته درست کرد و…

در روز مقرر، مادران آشپزی می کردند و بچه ها بازی می کردند. وقتی آش آماده شد، همه سهم خود را برداشتند و به خانه بردند تا به مردم محلی یا خانواده خود بدهند. سوپ را هم در کاسه های رزگلد زیبا ریختم و روی آنها را با پنیر دلمه و پیازچه و پیاز تزئین کردم. هر کاسه ای که در سینی می گذارم یک کاغذ از دعوتنامه ای که آماده کرده ایم کنارش می گذارم. شروع کردم به زدن در خانه همسایه. همه کاسه نذری را در دست من دیدند که چشمانشان از خوشحالی می درخشید. حتی همسایه هایی که شبیه هم نبودند.

همانطور که فاصله ما به اندازه یک کاسه سوپ بود، دعوتنامه را همراه با پیشنهاد به آنها تقدیم کردم. در این دعوت دوستانه با اشاره به اخبار رسمی رسانه ها گفتیم که دشمنان ایران مدام بر طبل تحریم انتخابات می کوبند و از مردم می خواهند رای نیاورند. ما پرسیده بودیم که آیا تحریم ایران که هر روز به افزایش فشار اقتصادی بر مردم منجر می شود، قابل اعتماد است؟… پس از پایان این مأموریت داوطلبانه، همه ما شروع به دعا کردیم که عرضه غذا با دعوتنامه باعث شود. این عزیزان را دور نگه دارید مردم چند دقیقه دور از تبلیغات منفی به فکر ایران عزیزمان باشید و خدای نکرده بیایید پای صندوق های رای.

* داستان چهارم

دعوت به آسانسور!

از پله های ایستگاه مترو تئاتر شهر که بالا می رفتم جمعیت توجهم را جلب کرد. در ادامه، از صداهایی که شنیدم، مشخص شد که تریبون آزاد با موضوع انتخابات برگزار می شود. خسته به دیوار کناری خروجی مترو تکیه دادم و از دریچه در میان جمعیت نگاهم را به جوانی معطوف کردم که با شور و اشتیاق از لزوم شرکت در انتخابات صحبت می کرد: «هرکس رای دهد یا ندهد به خودش بستگی دارد، اما او باید ببیند پشت سر او چه چیزی ایستاده است.” قرار گرفت. با وجود اینکه من به شدت به وضعیت موجود انتقاد می کنم، رای می دهم. می دانید چرا؟ چون اگر من رای ندهم، پشت رای ندادن من کسانی خواهند ایستاد که نماینده من نیستند. ؛ آنهایی که پارسال اول آمدند گفتند این پرچم شما نیست پرچم جمهوری اسلامی است بعد گفتند این تیم ملی تیم ملی شما نیست این تیم ملی جمهوری اسلامی است. ایران.

اگر فردا به کشور من حمله شود، می گویند: این کشور شما نیست، این کشور جمهوری اسلامی است. بعد می گویند: تو را می کشند، تو شهروند ایران نیستی، تو شهروند جمهوری اسلامی هستی. حالا می خواهم بگویم من منتقد وضع موجود هستم و اتفاقاً چون منتقد این وضعیت هستم، رای می دهم. من منتقد شرایط فعلی هستم اما جانم را هم برای ایران می دهم.

در راه خانه غم دنیا بر دلم نشست. در مورد آن جوان و بقیه افرادی که پشت آن تریبون رفتند و سعی کردند با استدلال های خود کسانی را که برای شرکت در انتخابات مردد بودند راضی و راضی کنند، حسادت کردم و خجالت کشیدم که چرا با وجود این همه توصیه رهبرم. تلاش برای تشویق دیگران به شرکت در انتخابات. بعد از شام در آشپزخانه بودم و ماجرا را برای همسرم تعریف می کردم و دختر ۱۵ ساله ام نیز پشت کتاب او گوش می داد. بعد از چند دقیقه دخترم با یک تکه کاغذ به سمتم آمد و گفت: «بابا! فکری به ذهنم رسید ما ممکن است نتوانیم مستقیماً به همسایگان برویم و در مورد انتخابات با آنها صحبت کنیم، اما به طور غیرمستقیم می توانیم آنها را وادار کنیم که درباره اهمیت انتخابات فکر کنند.

سپس کاغذش را به من برگرداند و گفت: «با مثال‌های ساده می‌توانیم معنای خود را به آنها برسانیم. مثلاً اگر وارد آسانسور شوید اما دکمه ای را انتخاب نکنید و فشار دهید به طبقه مورد نظر نخواهید رسید. انتخاب ها مشابه هستند. «اگر می خواهید اتفاقات خوبی برای کشورتان بیفتد، باید در انتخابات شرکت کنید و نمایندگان مجلس را خودتان انتخاب کنید. آن شب، ملحفه ای را که دخترم آماده کرده بود، در آسانسور آپارتمانمان گذاشتیم. آنها آن را یک کار بسیار کوچک می دانستند، اما به نظر من بهتر از انجام ندادن آن بود…

داستان پنجم:

مهریه ام را ساده کردم تا همسرم راضی به شرکت در انتخابات شود!

پس از پایان رای گیری و اعلام نتایج اولیه شمارش آرا، در میان بحث های داغ درباره اهمیت رای مردم به لیست های مختلف، بازنشر یک پیام غیرمنتظره کافی بود تا در گروه مادرمان در فضای مجازی غوغایی به پا کند. پیام خانمی بود که در یک جمله کوتاه از زحمات فراوان و از خود گذشتگی عجیب برای گرم کردن تنور انتخابات گفت. این خانم نوشت: امروز مهریه ام را به همسرم دادم که قبول کند بیاید رای بدهد. الحمدلله قبول کرد و آمد. ۱۱۰ سکه دادم. واکنش اولیه زنان گروه سکوت و حیرت بود، اما کم کم نظرات شروع شد.

بسیاری از مردم با ثبت نمادهایی مانند قلب و گل از کار این بانو تمجید کردند اما برخی مخالفت خود را با این کار اعلام کردند. یکی گفت: “من هرگز این کار را نمی کنم.” «رای دادن با اجبار ارزشی ندارد. دیگری گفت: همه آقایان جنبه این قربانیان را ندارند. دارند چاق می شوند.» یکی گفت: «شاید شوهرش اصلاً رای نیاورد و پرت کرد.» شرمنده مهریه مرد خدا… از طرفی هم خانمی آمد وسط. بحث را مطرح کرد و گفت: اتفاقاً من این خانم را تحسین می کنم و کار او را تأیید می کنم. خیلی حرفه ای است که از بزرگ ترین حق خود صرف نظر کنید زیرا سخنان رهبر شما نمونه است. از ایران بود و فقط به خاطر شکایت و شک و تردید نمی خواست در انتخابات شرکت کند. به این بانویی که فردا در پیشگاه امام و شهدا افتخار می کند غبطه می خورم.

در این میان پیام بانویی دیگر نشان داد که طلای بصیرت و ایثار در این انتخاب، لطف زنان این کره خاکی است. این خانم نوشت: من هم ۳۰ سکه از مهریه ام دادم تا همسرم رای بیاورد. ۲ سال پیش ۱۰ سکه برای انتخابات ریاست جمهوری اهدا کرده بودم. الان در مجموع ۷۰ سکه به عنوان مهریه باقی مانده است. البته فداکاری شهدا. فقط می خواهم مردمی که وارد مجلس می شوند بدانند این بار با چه تلاشی خیلی ها را قانع کرده ایم و به غرفه ها آورده ایم، انشالله برای مردم و نیازهایشان کار کنند. از قدرت جویی و لابی گری دست بردارید تا همه مردم برای انتخابات بعدی داوطلب شوند.

منبع: فارس

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا