وب گردی

اینستاگرام بورژوا

فرزانه ۲۱ ساله است و در خانواده ای با درآمد متوسط ​​زندگی می کند: «من همیشه بیرون زندگی آنها را با درون زندگی ام مقایسه می کنم. هر بار که یک وبلاگ نویس تصاویر لوازم جانبی مانند کیف، کفش و حتی آرایش را به اشتراک می گذارد، حسادت می کنم و احساس می کنم لباس ندارم. شاید واقعاً این کار را می‌کنم، اما هر چقدر هم که می‌خرم، این نیاز برآورده نمی‌شود و سیری ناپذیر شده‌ام.»

ریحانه دانشجو و معلم مطالعات فرهنگی است: «با دیدن آنها عزت نفسم پایین می آید و مدام خودم را سرزنش می کنم. حتی برای یک گردش دوستانه، همیشه به خودم می گویم که چیز جدیدی برای پوشیدن ندارم. من همیشه علاقه دارم مثل آنها لباس بپوشم و زندگی کنم. این باعث شد که مدام نیازهای جدیدی در من ایجاد شود. من برای هر لباسی مثل آنها می خواهم کیف داشته باشم، حتی فکر می کنم اگر آن را نداشته باشم، نمی توانم لباسی را که می خواهم بپوشم.

مونا مادر جوان و خانه‌داری است که دو فرزند کوچک دارد: «دیدن زندگی مجلل وبلاگ‌نویسان هر روز باعث ناسپاسی و فشارهای روحی و روانی‌ام شد. من خیلی روی این موضوع حساس شده ام و یک خرید ساده که حتی اجباری هم نیست مدتی است که آزارم می دهد. “گاهی اوقات من قدرت مالی کافی برای خرید ندارم و با دیدن وبلاگ نویس ها و تبلیغات آنها متوجه درگیری فکری شدیدی می شوم.”

سارا سی و چند ساله است و چند سالی است که ازدواج کرده است: «من بارها سعی کردم وبلاگ نویسان را از زندگی ام بیرون کنم، زیرا به وضوح می دیدم که آنها بر من تأثیر می گذارند. با تبلیغات آنها خریدهای زیادی انجام دادم که هرگز نمی توانستم از آنها استفاده کنم یا حتی به آنها نیاز پیدا کنم. گاهی حتی کمد لباسم پر می شود. اگر به خرید اجناس ارزان ادامه نمی‌دادم، شاید تا الان پس‌انداز خوبی از درآمدم داشته باشم…»

به خاطر مخاطب به کوم بلاگر!

این روزها به خصوص در ایام منتهی به عید نوروز کمتر محتوایی در شبکه های اجتماعی و وبلاگ نویسان داخلی دیده می شود که جنبه تبلیغاتی نداشته باشد. داستان های این افراد معمولا و به خصوص در روزهایی که افراد تمایل بیشتری به خرید دارند، به طور مستقیم یا غیرمستقیم نشان دهنده یک برند محصول یا خدمات است. مثلا وبلاگ نویس لباسی را می پوشد و با آن لباس عکس به اشتراک می گذارد، مخاطب لباس را می پسندد و از وبلاگ نویس می خواهد که فروشنده لباس را معرفی کند. وبلاگ نویسی که عمداً این لباس را می پوشد و چندین عکس و فیلم از او در ژست های مختلف منتشر می کند تا توجه او را جلب کند، محصول مورد نظر خود را ارائه می دهد و وانمود می کند که به درخواست فالوورهایش پاسخ داده است تا درخواست اسپانسرش.

نگاهی گذرا به برخی از صفحات اینفلوئنسر می تواند انگشت شمار باشد. نگاهی به صفحه یک میلیون فالوور این وبلاگ نویس که دارای یک پسر و اهل شهرستان آمل است، نشان می دهد که از چهل داستانی که او در شبانه روز منتشر می کند، نزدیک به ۲۰ داستان مربوط به محتوای تبلیغاتی یا حداقل هدف آن است. تبلیغ یک محصول منتشر شده وبلاگ نویسی که در فضای مجازی به «سبک حجاب» معروف است، مانند بسیاری از وبلاگ نویسان دیگر از همه اعضای خانواده خود برای تبلیغات خود استفاده می کند. از معرفی لباس از طریق همسرش تا معرفی اسباب بازی ها با استفاده از محتوای ساخته شده توسط پسرش.

صفحه دیگری با بیش از ۸۰۰۰۰۰ فالوور، از حدود ۳۰ داستانی که در شبانه روز به اشتراک می گذارد، بیش از ۱۴ مورد به تبلیغات اختصاص دارد. این فرد به تازگی فرزندش را به دنیا آورده و دختر خردسالش از بدو تولد سوژه تبلیغات و منبع درآمد مادرش بوده است. همچنین رصد صفحه یک دختر مشهدی که به تهران مهاجرت کرده نشان می دهد که از مجموع حدود ۵۰ داستان او، بیش از ۲۰ داستان در یک روز کامل تبلیغات مستقیم داشته است.

نکته قابل توجه این است که تبلیغات وبلاگ نویسان با هر دوره از زندگی آنها مطابقت دارد و از هسته هر رویداد جدید در زندگی شخصی آنها، تبلیغات متعدد مربوط به همان رویداد بیرون می آید. روزی که ازدواج می کنند ویترین عروس و دامادها می شوند. روزی که بچه دار می شوند آگهی لباس و اکسسوری بچه گانه را منتشر می کنند. وقتی فرزندشان به سن مدرسه می رسد، اسباب بازی ها و وسایل آموزشی را معرفی می کنند. وقتی به سفر می روند، در طول سفر سه بار هتل عوض می کنند تا از هر سه کاندیدای خود درآمد تبلیغاتی کسب کنند. روزی که خانه جدیدی می خرند، صفحه شان تبدیل به بیلبوردی برای معماران و طراحان داخلی می شود و وقتی صحبت از اسباب کشی می شود، می گویند: «خیلی از شما از من پرسیده اید که چطور با این همه کار اسباب کشی کردید؟» خانه او. به یک تیم خاص اگر می خواهید چیزهایی را راک کنید و در مورد همه چیز احساس آرامش کنید، به این گروه اعتماد کنید.”

گول نخورید! مسئله این نیست که وبلاگ نویسان چقدر پول دارند، چرا اینقدر تبلیغات می کنند، چرا از فرزندان و روابط شخصی خانوادگی خود برای جذب مخاطب استفاده می کنند، حتی این سؤال هم نیست که با لاف زدن به جامعه چه آسیبی می رسانند. مهم این است که این حجم از تبلیغات چه چیزی را برای گروه کاربری و مخاطب به ارمغان می آورد.

بازی از کجا شروع شد؟

تقریباً پنج سال پیش در سال ۲۰۱۶، قابلیت اشتراک گذاری استوری به اینستاگرام اضافه شد. پس از ایجاد قابلیت جدید «استوری» به صفحات این شبکه اجتماعی و یافتن سر و گردن از استوری ها، فعالیت روزانه کاربران افزایش یافت.

از همان روزهای اولیه اضافه کردن استوری، کاربران اینستاگرام محتوای ساده و راحت را منتشر می کردند که از نظر آنها جذاب بود و دوست داشتند، در حالی که قبلاً کاربران در مورد پست کردن حساسیت بیشتری داشتند. مهمتر از آن، استوری ها در مقایسه با پست ها یک ویژگی متمایز دارند که ماهیت ۲۴ ساعته و زمانی آنهاست.

به تدریج اشتراک گذاری مطالب روزانه به یک عادت تبدیل شد و میزان فعالیت ها به ویژه در حوزه تبلیغات افزایش چشمگیری یافت. چک کردن مداوم تلفن همراه، ورود به اینستاگرام و ورق زدن پست ها و استوری ها به شکل جدی تری به یکی از رفتارهای درونی انسان امروزی تبدیل شده و زندگی روزمره او را در اختیار گرفته است. به طوری که ارسال استوری به یکی از مصادیق آشنایی با وضعیت دوستان و خانواده تبدیل شده است.

اما به همین جا ختم نمی شود. با افزایش این نوع فعالیت های مجازی و تبدیل شدن اینستاگرام به یک پلتفرم تبلیغاتی، کاربران ناخواسته و ناآگاهانه به سمت پیروی از سبک زندگی متفاوت کشیده می شوند. میل بیش از حد به تجمل گرایی و مصرف گرایی یکی از بارزترین مصادیق این مشکل است.

البته نباید فراموش کرد که ویروس کرونا و روزهای قرنطینه کمک زیادی به تعمیق و تقویت این ماجرا کرد. بسته شدن مراکز خرید به دلیل دستورالعمل‌های بهداشتی در طول دو سال اپیدمی کرونا، اکثر مردم، حتی آن‌هایی را که به خرید آنلاین از صفحه‌نمایش موبایل اعتقادی نداشتند، تشویق یا به نوعی مجبور به اتخاذ این سبک زندگی کرد.

ایجاد این شرایط باعث شد تا اینستاگرام با اعطای عنوان کاربر به افراد، آنها را به ابزاری برای جذب افراد دیگر به عنوان “وبلاگر” به اهداف اقتصادی خود تبدیل کند. هدف از فعالیت وبلاگ نویسان یا اینفلوئنسرها تولید محتوا در زمینه های مختلف از جمله سبک زندگی، تحصیل و بسیاری موارد دیگر بود که به تدریج جای خود را به تبلیغات داد.

تا چند سال گذشته که خبری از فعالیت چشمگیر وبلاگ نویسان در اینستاگرام نبود، مخاطبان تلویزیون بیشتر بودند. اما در عین حال پخش دو یا چند دقیقه تبلیغات بین سریال و فیلم آنها را خسته و گیج می کرد. اما اکنون هنگام گشت و گذار در اینستاگرام، گاهی اوقات می تواند محتوای کمی را در میان حجم عظیم تبلیغات ببیند.

قابل ذکر است که بسیاری از محتوای غیر تبلیغاتی نیز هدفمند هستند و هدف نهایی از انتشار آن جلب توجه مخاطب به یک محصول خاص و تشویق او به خرید آن است. این فرآیند چالشی به نام «مصرف‌گرایی» ایجاد کرد که منجر به تجربه‌ای شبیه بیماری برای برخی افراد شد. تا جایی که سلامت و آرامش آنها را بر هم زده است. مصرف گرایی نه تنها در ایران بلکه در سراسر جهان گسترش یافته و مشخص است که به یک اپیدمی تبدیل شده است.

من می خرم، پس هستم!

اگر قبلاً کلمه سلبریتی فقط شامل بازیگران و ورزشکاران می شد، اکنون افراد عادی که بخشی از زندگی روزمره خود را در اینستاگرام به اشتراک می گذارند نیز “سلبریتی” محسوب می شوند. کسانی که صدها هزار یا در برخی موارد میلیون ها زندگی آنها را دنبال می کنند.

شهرت وبلاگ نویسان اینستاگرام به حدی رسیده که توپشان تکان نمی خورد; آنها وقتی شخصاً در یک رویداد شرکت می کنند محافظ دارند، هر روز مبلمان جدیدی می خرند و مردم را به سبک زندگی خود دعوت می کنند. این افراد از طریق صفحه خود تبلیغ می کنند و از این طریق اقلامی از زندگی روزمره خود را اصلاح می کنند و دنبال کنندگان خود را به خرید وادار می کنند، در حالی که خودشان نه تنها هزینه ای برای این محصولات نداشته اند، بلکه مبالغ هنگفتی نیز دریافت کرده اند.

مصرف گرایی در لغت به معنای اصالت دادن به مصرف است; ساده تر است که مصرف گرایی را به عنوان خرید یک محصول بدون نیاز واقعی به محصول، فقط برای ارضای خواسته های درونی تعریف کنیم. خواسته هایی که گاهی ریشه دارند، مانند خودنمایی یا ارتباط چشمی با دیگران.

رواج این فرهنگ هدیه ای از سوی اینفلوئنسرها به پیروانشان است که آثار جبران ناپذیری از جمله بی هدفی بر مردم بر جای گذاشته است، بنابراین شاید بتوان ادعا کرد که امروزی ها دغدغه ای جز خرید و مصرف ندارند، بلکه دچار اعتیاد شده اند. دائماً در تلاش برای تقلید از زندگی هستید. با وبلاگ نویسی که دنبال می کنید ارتباط برقرار کنید و محصول یا خدماتی را که آنها توصیه می کنند بخرید.

جمله معروف «می اندیشم، پس هستم» یکی از مشهورترین جملات تاریخ فلسفه از زمان دکارت و همچنین آغاز فلسفه مدرن است. به عقیده فلاسفه، رکن اصلی زندگی «تفکر» بود; چه بسیار کتاب در شرح و تفسیر این عقیده نوشته شده است.

اما گویا رکن اصلی زندگی از «فکر و اندیشه» تغییر کرده و حالا مدتی است که باید بگوییم: «خریدم پس هستم». جامعه ای که در گذشته به اندازه نیاز واقعی یا حتی کمتر از آن مصرف می کرد، امروز خریدهای غیر ضروری آن را قانع نمی کند.

از روزهایی که خانواده ها از یک لباس برای سلامتی او استفاده می کردند، مدت زیادی نمی گذرد. اما امروزه با نگاه کردن به استوری های اینستاگرام، مدام احساس می کند که لباس و تجهیزات ندارد و نیاز به خرید بیشتر دارد. نیازی غیر از سوء استفاده عاطفی می تواند منجر به کاهش پس انداز اقتصادی شود و فرد را در شرایط بحرانی و سختی قرار دهد. فراموش نکنیم که در گذشته شاید یک لباس نسل به نسل توسط فرزندان خانواده پوشیده می شد و حتی مدت ها به عنوان دستمال یا دسته در آشپزخانه خدمت می کرد.

اینستاگرام بورژوا

«بورژوازی» یکی از مفاهیم مورد استفاده نظام سرمایه داری است که برای طبقه مرفه به کار می رود. گروهی که باعث شد مصرف کنندگان برای افزایش سرمایه و سود خود نیاز به خرید کالا را احساس کنند. گروه کاری افرادی بودند که با فعالیت ها و تلاش های خود به نفع طبقه بورژوا کار می کردند، اگرچه فکر می کردند برای خواسته های خود کار می کنند، اما در واقع برای اهداف طبقه سرمایه دار کار می کردند.

می توان ادعا کرد که امروزه نقش و سهم وبلاگ نویسان در فضای مجازی یکسان است. اکثر مردم فکر می کنند که برای سرگرمی خود در شبکه های اجتماعی فعال هستند، اما در واقع وقت خود را صرف سود و منفعت بیشتر وبلاگ نویسان می کنند. به راحتی می توان فهمید که صاحبان مشاغل اینستاگرام و وبلاگ نویسان توانسته اند به خوبی مخاطبان خود را هدف قرار دهند و از طریق آنها می توانند نیازهای آنها را برآورده کنند و زندگی پر از رفاه را برای خود رقم بزنند.

قرار گرفتن روزانه یا حتی ساعتی اجناس در طرح ها و رنگ های مختلف توسط چهره های مجازی شناخته شده از یک سو باعث عدم رضایت و منجر به غرور یا اسراف شده و از سوی دیگر سرعت مد را افزایش داده است. سیر تکاملی؛ این بدان معناست که محصول یا لباسی که در ماه گذشته در تمام صفحات اینفلوئنسر دیده شده و توسط اکثر وبلاگ نویسان تبلیغ شده است با محصول جدید جایگزین می شود.

اگر تا چند سال پیش سرعت تغییر مد بر اساس سال و عید نوروز به نوروز بود، حالا به لطف اینستاگرام این تغییرات به صورت فصلی یا حتی ماهانه به کاربران ارائه می شود و آنها را مجبور به دنبال کردن می کند. به نظر می رسد در شرایط سخت اقتصادی امروز، این تنها به ضرر مردم عادی است که به نوعی نقش «طبقه کارگر» را در دنیای مجازی بازی می کنند.

منبع: ایسنا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا