وب گردی

طلائیه حاج همت را پیر کرده بود!

عملیات خیبر از ۱۲ اسفند ۱۳۶۲ آغاز شد و تقریباً تا پایان آن ماه ادامه داشت. در این عملیات که جزایر مجنون به تصرف رزمندگان کشورمان درآمد، لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) به فرماندهی شهید حاج محمد ابراهیم حامت وارد یکی از سخت ترین محورهای عملیاتی شد. این ارتش باید در محور طلائیه وارد عمل می شد و دشمن با علم به اهمیت این خط، آنقدر گلوله به نیروهای ما شلیک کرد که به گفته کارشناسان در تاریخ جنگ بی نظیر بود. سردار جعفر جهروتی زاده در آن زمان فرماندهی گردان تخریب لشکر ۲۷ را برعهده داشت و شاهد اتفاقاتی بود که برای این لشکر و فرمانده کشته شده آن حاج همت رخ داد. در گفتگو با این رزمنده جانباز مروری بر این عملیات و همچنین مسیر شهادت مظلومانه حجامت داشتیم.

در کارنامه جهادی شما مسئولیت های زیادی دیده می شود، در زمستان ۶۲ چه سمتی داشتید؟

من فرمانده گردان تخریب لشکر ۲۷ بودم. من سمت های مختلفی در این ارتش داشتم. مدتی جانشین گردان مالک بودم و سرانجام در سال ۶۴ به یگان ویژه شهادت رفتم که در عملیات برون مرزی حضور فعال داشت.

برای شما به عنوان فرمانده گردان ناوشکن، خیبر از کجا شروع شد؟

خیبر یک عملیات بزرگ بود و زمان زیادی برای شناسایی منطقه عملیاتی آن صرف شد. از نظر عمق می توان گفت که منطقه عملیاتی خیبر در تاریخ جنگ بی نظیر است. برای این عملیات چندین شناسایی انجام دادیم که در برخی از آنها شرکت کردم. از آن پس بحث عملیات برای ما که مسئولیت داشتیم مطرح شد تا اینکه به روزهای ابتدایی اسفند ۶۲ و تاریخ شروع این عملیات رسیدیم.

همانطور که در تاریخ جنگ آمده است، لشکر ۲۷ در عملیات خیبر در منطقه طلایه باید خط دشمن را می زد، کمی از ویژگی های این عملیات و سختی های آن بگویید.

خیبر دو محور اصلی داشت. یکی در طلائیه و دیگری در جزایر مجنون. ارتش ما مأموریت داشت خط طلایی را بزند تا از آنجا مسیر زمینی به جزایر مجنون باز شود. از سوی دیگر تعدادی گردان از سایر لشکرها یا با هلی برن یا با قایق به جزایر مجنون رفته بودند و در آنجا عملیات می کردند. اگر می توانستیم خط طلا را بشکنیم، راه مجنون باز می شد. اما دشمن هم این را می دانست و تا آنجا که ممکن بود به طلائیه ضربه زد تا ما نتوانیم آنجا خط را بشکنیم. ارتش ما ۹ شبانه روز به خط دشمن در طلائیه حمله کرد و ناکام ماند. بالاخره از سمت چپ پشت کانال ۵۰ متری رفتیم و لشکر ۱۴ امام حسین (ع) به جای ما آمد تا در طلائیه وارد عمل شود. اما آنها نیز شکست خوردند. گفتم اگر مردان ما موفق به تصرف طلایه شوند، راه به سمت جاده نشوا باز می شود و نیروها و تدارکات به راحتی به مجنون می روند. با این حال دشمن هم فهمید که ماجرا از چه قرار است! آنقدر آتش سنگین روی طلائیه بود که هیچ یگانی در آنجا موفق نشد. در نهایت وارد جزایر مجنون شدیم و از طریق پل خیبر به طول ۱۴ کیلومتر، مقداری از تجهیزات لازم را به جزایر مجنون رساندیم. بعدها هزاران کامیون کمپرسی با خاک و زباله آوردند و جاده ای در چور ساختند که جزیره را به جزیره متصل می کرد.

خیبر اولین عملیات آبی خاکی کشورمان بود. اما به نظر می رسد ما در ابتدا شرایط لازم برای ورود به چنین عملیاتی را نداشتیم؟

خب، عملیات آبی خاکی نیاز به یک سری تجهیزات تخصصی داشت. در آن زمان ما فقط یک دسته هاورکرافت داشتیم که کار نمی کردند. ما تمام تجهیزات را وارد عمل کردیم تا اینکه بالاخره توانستیم یکی از این کشتی ها را در پایان عملیات به آب اندازی کنیم. همچنین از آنجایی که جنگنده های دشمن در روز می توانستند این هاورکرافت را هدف قرار دهند، شب ها این شناور یکی دو بار از آب عبور می کرد و مهمات و تجهیزات دیگر را به مجنون می برد. روزها آن را در جایی پنهان می کردند تا دشمن نبیند و نابودش کند. اما همانطور که نقشه عملیات بود اگر طلایه را می توانستند از راه زمینی به مجنون می رسید و بیشتر مشکلات ما حل می شد. از این دست ایرادات در تاریخ دفاع مقدس کم نیست. در واقع، اگر می‌خواستیم در حد توان خود عمل کنیم، باید بسیاری از عملیات‌ها را محدود می‌کردیم. هنر رزمندگان این بود که هشت سال با امکانات کم جنگ را اداره کردند و در نهایت حتی یک قسمت از خاک ما به دست دشمن نماند.

تکلیف گردان تخریب در چنین عملیاتی چه بود؟

زمانی که ارتش ما در محور طلائیه عملیات می کرد، بچه های گردان تخریب طبق روال معمول عملیات در نوک پیکان قرار داشتند و هر شب یک گذرگاه به محور طلائیه باز می کردند. اما بعد که گردان های خط شکن نتوانستند خط طلائیه را بشکنند، فردای آن روز عراقی ها می آمدند و آن قسمت از میدان مین را که ما خنثی کرده بودیم، بازسازی می کردند و حتی مستحکم می کردند. به همین دلیل هر شب که می گذشت کار سخت تر می شد. آن طرف میدان مین رگباری بود که در شب عملیات مثل تیر بر سرمان آتش می ریخت و هر حرکتی را می زد. کار در محور طلایی بسیار سخت بود. بعداً که به مجنون رفتیم، ناوشکن ها به وظایف خود ادامه دادند و در قسمت ضروری عملیات، انفجارهایی را انجام دادند که تلفاتی به دشمن وارد شد.

به نظر می رسد در مدتی که لشکر ۲۷ در طلایه فعالیت می کرد، یک بار در روز روشن به خط دشمن ضربه زد. دلیل این کار چه بود؟ چون در یک مقطعی در تاریکی شب عملیات خود را انجام می دادیم.

محور طلایی در وضعیت واقعا ویژه ای قرار داشت. قرار شد بخشی از مسیر را به سمت خط دشمن بالای دژ رد کرده و سپس پیاده شویم. سمت راست سیل و سمت چپ دیوار قلعه بود. فقط یک مسیر ۲۰ تا ۲۵ سانتی متری باقی مانده است که باید از آن عبور کرد. هر شب ما اینجا شهید می شویم، شب های بعد بچه ها باید پا بر پیکر همرزمان دیشبشان می گذاشتند و صلیب می کردند. ما چندین شب اینطور عمل کردیم تا اینکه نیروهای ما تصمیم گرفتند از چند محور به خط طلایی حمله کنند. تعدادی از نیروها از دژ و تعدادی از دشت پشت قلعه می آیند و بعثی ها در مقابل آن کانال ساخته اند. اما این بار که عملیات در روز روشن بود، باز هم نتوانستیم خط طلایی را بشکنیم. در طلائیه بارها نمونه های مشخصی از جمله می دیدیم که گردان رفت و گروه یا گروه برگشت. آن روز که قرار بود عملیات را انجام دهیم، گردان رفت و فقط یک بی سیم برگشت! یادم هست همان روز شهید دستواره و رادیویش برادر کشاورز و برادر دیگری که راننده جیپ بود به منطقه رفتند. یک جا توقف کردیم و من و دستواره در چند متری جلوی جیپ در حال تعقیب بودیم که ناگهان گلوله ای آمد و به جیپ اصابت کرد. در این حادثه کشاورز و راننده کشته شدند. اینجا یه نکته ای یادم اومد زمانی که اکثر گردان های لشکر در طلائیه عملیات می کردند، گردان ملک ۲۷ لشکر به فرماندهی شهید کارور برای کمک به سایر یگان ها به مجنون رفته بود. شهید محمد زنگنه و چند نفر دیگر از بچه های گردان تخریب به گردان ملک پیوستند. زنگنه مسئول انهدام گردان مالک بود که در مجنون از کوره در رفت. خیبر یک عملیات مجروح یا فریب هم داشت که توسط ارتش در پاسگاه زید انجام شد. عملیات ارتش برای این بود که مقداری از توان دشمن را به این نقطه منحرف کند و از فشار بر نیروهای ما در طلائیه و مجنون بکاهد. اما در عمل این اتفاق نیفتاد و بعثی ها در مسیر اصلی عملیات به رزمندگان ما فشار زیادی وارد کردند.

شهید همت فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) از شهدای سرشناس عملیات خیبر است، حال و هوای ایشان در آن روزها چگونه بود؟

من برای شهید همت در عملیات خیبر و به خصوص در منطقه طلایی تعبیری دارم که فولاد جبهه ها در طلای خمیده بود. زمانی که ارتش ما بعد از طلائیه باید به مجنون می رفت، من باید به دوکوه برمی گشتم و دوباره به منطقه می رفتم. کارهایی برای انجام دادن داشتم و برای بازگشت تقریباً ۲۴ ساعت دیر به مجنون رفتم. وقتی وارد جزیره شدم از بچه ها درباره حاج حامت پرسیدم، اتاقی را به من نشان دادند و گفتند حاج حامت و رادیو او آنجاست. وارد اتاق که شدم وقت نماز صبح بود حاجی مشغول نماز بود. من هم نماز خواندم و بعد از نماز او را بوسیدم، تازه فهمیدم طلایه برای حج چه کرده است! فولاد جبهه ها خم شد، طلا واقعا حاج همت را پیر کرد.

ماجرای درخواست حاج همت از گروهی که گویا با حاج قاسم جمع آوری کرده بود، یکی از اتفاقات معروف دفاع مقدس است، آیا واقعا لشکر ۲۷ آنقدر شهید داد که فرمانده لشکر او به یک گروه نیرو نیاز داشت. پوشش خط؟

ارتش ما در طلایه و کل عملیات خیبر تلفات زیادی متحمل شد. از طرفی طول خطی که به لشکر ۲۷ در مجنون سپرده بودند به حدی بود که بقیه نیروها نمی توانستند کل آن را پوشش دهند. در یک نقطه از خط پدافند ما که شهید سعید مهدی فرمانده آن محور بود، عراقی ها روز حمله می کردند و آن خط را می گرفتند و شب بچه های ما حمله می کردند و خط را پس می گرفتند. فاصله نیروهای داخلی با دشمن بسیار کم بود. خلاصه او هم وضعیت مشابهی داشت. در چنین شرایطی من خودم شاهد بودم که چگونه شهید حامت تماس گرفت و گروهی از نیروها را خواست. هر گروه ۲۵ جنگجو دارد. ببینید وقتی فرمانده ارتش پایتخت به گروهی از نیروهای پرمشغله نیاز داشت، اوضاع چگونه رقم خورد. شهید همت تا جایی که می دانم ابتدا با سردار مرتضی قربانی تماس گرفت و از او تقاضای کمک کرد. آقا مرتضی گفت من هم قدرت ندارم و ارتش ما تلفات زیادی داده است. حاج حامت سپس با حاج قاسم سلیمانی فرمانده لشکر ۴۱ طرالله (ع) تماس گرفت و درخواست خود را مطرح کرد. حاج قاسم گفت می تواند این تعداد نیرو را به حاج حمات برساند. و حاجی برای گرفتن آن اختیارات رفت و کشته شد؟

بله، حاج همت برای هماهنگی برای تسلیم شدن این نیروها رفت و در راه به شهادت رسید. از آنجایی که پیکر وی بدون سر بود، شناسایی آن با مشکل مواجه شد و پیکر حاج همت چند روزی مفقود بود.

چند روز طول کشید تا جسد حاجی پیدا شد؟

حدود پنج روز طول کشید. اوایل که حاجی شهید شد، مدتی هیچکس از سرنوشت او خبر نداشت. بعد از اینکه متوجه شدیم او کشته شده است برای یافتن جسدش رفتیم. من خودم یکی از بچه هایی بودم که پیکر حاجی را در معراج شهدای اهواز شناسایی کردم. تا جایی که یادم می آید من، شهید آبادیان و آقای شیبانی بودیم که هنوز در قید حیاتیم. چند نفر دیگر هم بودند، اما نمی‌دانم چه کسانی بودند. خلاصه اینکه وقتی مشخص شد حاجی شهید شده و جنازه اش را از منطقه به عقب برده اند، ما به دنبال جنازه رفتیم و خیلی اینجا و آنجا گشتیم. در خود معراج خیلی جست و جو کردیم تا بالاخره پیکر سر بریده شهید عبادیان را از زیر پیراهنی که چند روز قبل به حج داده بود، شناختیم. حاج همت واقعا افسرده بود. در عملیات خیبر و قبل از آن واقعاً افسرده بود و رنج های زیادی کشید. حتی وقتی جنازه اش را دیدم باور نکردم که شهید شده است. هر وقت در جمع رزمندگان بحث شهادت مطرح می شد، می گفت من آنقدر می خواهم بمانم و عذاب بکشم که وقتی در روز قیامت به حضرت زینب(س) نگاه می کنم شرمنده آن حضرت نباشم. اما همه چیز در خیبر تغییر کرد. وقتی حاج حامت وارد این عملیات شد و این شرایط او را در طلائیه و مجنون گذاشت، خود حاج از خدا شهادتش را خواست. یادم می آید در مجنون نماز می خواندم که شنیدم حاج همت می گفت بس است و از خدا شهادت طلب کن.

منبع: روزنامه جوان

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا