هم عاشق مادری هستم هم عکاسی
با یک دست دخترش را نوازش میکند و با دست دیگر، دوربین را برای ثبت لحظات بازی فینال جام باشگاههای والیبال آسیا، تنظیم میکند و عکسهایش را پشت سر هم میگیرد. لحظهای آرام و قرار ندارد. تمام بازی را ایستاده تماشا میکند تا لحظهای نباشد که لنز دوربینش از آن، جا بماند.
به گزارش توسعه برند، به نقل از خراسان، با یک دست دخترش را نوازش میکند و با دست دیگر، دوربین را برای ثبت لحظات بازی فینال جام باشگاههای والیبال آسیا، تنظیم میکند و عکسهایش را پشت سر هم میگیرد. لحظهای آرام و قرار ندارد. تمام بازی را ایستاده تماشا میکند تا لحظهای نباشد که لنز دوربینش از آن، جا بماند. بازی هم به اوج حساسیت خود رسیده است. دو تیم ایرانی یعنی فولاد سیرجان و شهداب یزد به دیدار نهایی جام باشگاههای والیبال آسیا رسیدند تا تکلیف قهرمان را مشخص کنند. هنوز بازی تمام نشده که ویدئویی از این خبرنگار سیرجانی که در ورزشگاه هم مادری میکند و هم عکاسی، در شبکههای اجتماعی پربازدید میشود. او که خودش عکاس و به دنبال سوژه است، این بار سوژه کاربران فضایمجازی شد. به همین بهانه و در پرونده امروز زندگیسلام به سراغ «فاطمه خواجهپور» رفتیم تا برای ما از ماجرای پربازدید شدن تلاشهایش برای عکاسی، این که چرا دخترش «پناه» را با خودش به ورزشگاه برده، واکنش مردم و… بپرسیم. با ما همراه باشید.
یک ساعته بارم را برای سفر به یزد بستم
این عکاس سیرجانی درباره ماجرای حضورش در سالن والیبال برای عکاسی از مسابقه فینال جام باشگاههای آسیا میگوید: «خیلی یکهویی شد. ساعت ۱۰ و نیم صبح، یکی از همکارهایم به گوشیام پیام داد که بیا برای پوشش بازی به یزد برویم. دودل بودم که بروم یا نه؛ بنابراین با شوهرم تماس گرفتم. ما سیرجان هستیم. او گفت اگر دوست داری بروی، برو و معطل نکن. وقتی این جمله را شنیدم، به همکارم گفتم که من میآیم، ساعت حرکت چند است؟ او گفت ساعت ۱۲! گفتم الان ساعت ۱۱ شده که، امکان ندارد برسم. گفت نگران نباش، من چند دقیقهای، خودرویی را که هماهنگ شده، نگه میدارم تا خودت را برسانی. من فقط دوربینم را برداشتم و با چندتا از وسایل بچهام. همین. خیلی از وسایل خودم را یادم رفت بردارم چون وقت نشد و عجلهای رفتم. حتی کارتهای شناساییام را یادم رفت بردارم. خلاصه هر طور بودم، خودم را به ماشین رساندم تا به سمت یزد و سالن مسابقه حرکت کنیم».
جو ورزشگاه یکهو به سمت من و دخترم برگشت
این عکاس سیرجانی درباره لحظات اولیه ورودش به ورزشگاه برای عکاسی از بازی فینال جام باشگاههای آسیا میگوید: «تقریبا ۵ ساعت از سیرجان تا یزد راه بود. ما خیلی دیر به یزد رسیدیم و مستقیم به سالن مسابقات رفتیم. خیلی سریع هم مشغول عکاسی شدم و چند دقیقهای نگذشته بود که متوجه شدم جو ورزشگاه یکهو به سمت من و دخترم برگشته است. انگار تمام نگاهها به سمت من و دخترم آمد. دیگر متوجه نشدم که چه کسی این ویدئوی پربازدید در شبکههایاجتماعی را گرفت، قضیه چی شد و … تا اینکه یک نفر به من گفت که ویدئویم را فدراسیون منتشر کرده است».
بهمحض منتشرشدن ویدئو، شوکه شدم
از «خواجهپور» درباره اولین لحظاتی میپرسم که متوجه منتشرشدن ویدئویش در فضایمجازی شده است که میگوید: «وقتی شنیدم که ویدئویی از عکاسی من در حالیکه پناه در بغلم است، در فضای مجازی منتشر شده، شوکه شدم و یک لحظه نشستم. نمیدانستم باید چی کار کنم؟ وقتی فهمیدم که از من فیلم گرفته شده، با این که دوست نداشتم این اتفاق بیفتد، اما اهمیت ندادم چون نمیتوانستم بنشینم و بیخیال عکاسی از بازی بشوم. دوباره بلند شدم که عکس بگیرم که دیدم دوستم دارد شالم را مرتب میکند. از او پرسیدم باز چی شده که گفت افراد مختلف دارند از تو و پناه، فیلم و عکس میگیرند. آن جا دیدم که دوربینهای زیادی به سمت من و دخترم است. البته باز هم اهمیت ندادم و مشغولگرفتن عکسهایم از مسابقه شدم»
یک عمر سوژهها را شکار میکردم، حالا خودم شکار شدم
این عکاس سیرجانی بعد از پایان بازی، وقتی به سراغ گوشیاش میرود، دایرکتها و استوریهای زیادی را میبینید که دوست و آشنا از عکاسی او در سالن والیبال همراه با دخترش منتشر کردهاند. خودش در این باره میگوید: «از سالن که آمدیم بیرون، وقتی رسیدم هتل، دیدم که خیلی جاها ویدئوهایم را گذاشتند و پربازدید شده است. حقیقتا دوست نداشتم که این ویدئو پربازدید شود اما آن لحظه به خودم گفتم که یک عمر من سوژهها را شکار میکردم، حالا خودم شکار شدم. یعنی این اتفاق یک تلنگر به خودم هم بود که در همه حالت از بقیه عکس میگیرم، آن را منتشر میکنم اما شاید آن فرد دوست نداشته باشد. البته همیشه حواسم به این مورد هست که هر عکسی را منتشر نکنم و ملاحظات زیادی دارم اما چون خودم عکاس بودم و این مسئله را درک کردم، به هیچ فردی نگفتم که ویدئو را استوری نکن و آن را بردار یا حذف کن».
«پناه» از من دقیقتر بازی را تماشا میکرد!
«خواجهپور» درباره کامنتها و واکنشهای مردم بعد از پربازدید شدن این ویدئو میگوید: «آن شب که ویدئویم در فضای مجازی منتشر شد، کامنتهای مثبت و منفی زیادی دریافت کردم. درباره کامنتهای منفی، مثلا خیلیها نوشته بودند که چرا در آن همه سر و صدا بچهات را بردی، پدر بچه کجا بود، مگر مادر یا مادرشوهر و خواهر نداری که بچه را نگه دارند؟ و… . من قطعا اگر میدانستم که آن محیط به بچهام آسیب میزند، او را با خودم به ورزشگاه نمیبردم. این بار هم وقتی با «پناه» وارد سالن مسابقه والیبال شدم و شروع به عکاسی کردم، دیدم که دخترم خندید. خیلی خوشش آمده بود. اصلا هم نخوابید و همه سالن را نگاه میکرد. یکبار هم غر نزد. حتی در یزد، یک عکسی هست که دستش در دهانش است و دارد بازی را نگاه میکند که انگار دقیقتر از من، حواسش به بازی هست».
باردار بودم که موقع عکاسی توپ والیبال به من خورد
«من خیلی زیاد به عکاسی علاقه دارم. شاید هیچ فردی در دوران بارداریاش این کار را انجام نداده باشد که برود در زمین والیبال و عکاسی کند». «خواجهپور» با این مقدمه میگوید: «البته یک بار هم توپ والیبال موقع عکاسی به من خورد. البته کسی نمیدانست من باردار هستم چون اگر میدانستند شاید اجازه عکاسی به من نمیدادند؛ بنابراین به کسی نگفته بودم. وقتی هم توپ به من خورد، سریع از ورزشگاه بیرون رفتم، مقداری آب و شیرینی خوردم و زمانی که حرکت کوچولویم را احساس کردم، خیالم راحت شد و دوباره به داخل سالن برگشتم و عکاسی را از سر گرفتم».
اولین خانم عکاس ورزشی شهرم هستم
از او میپرسم که چرا و چطور به عکاسی ورزشی علاقهمند شده است که میگوید: «من از سال ۹۶ عکاسی را شروع کردم. من اولین و تنها عکاس خانم ورزشی شهرم یعنی سیرجان بودم و علاقه زیادی به این کار دارم. یادم هست اولین بار مسابقه فوتبال بانوان بود که رفتم و عکس گرفتم. بعد که آن عکسها را نشان چند نفر از استادهایم دادم، تعجب کردند که من بدون تجهیزات چطور چنین عکسهایی گرفتم. در همین وضعیت، میدیدم که انتشار عکسهای عکاسان آقا برای خبرگزاریها اولویت بیشتری دارد اما من دلسرد نشدم. انگیزهام را صفر میکردند اما من دستبردار نبودم. هنوز هر مسابقهای که به من اجازه بدهند، قطعا به آنجا میروم و عکاسی را انجام میدهم».
بعد از عکاسی با «پناه» کمردرد میشوم
او درباره سختیهای عکاسی با دخترش «پناه» میگوید: «کمردرد را که قطعا برایم بعد از هر بازی خواهد داشت چون آغوشی به کمرم بسته است و پناه هم باید در آغوشی باشد. دوربین هم سنگینی خودش را دارد که کارم را مشکلتر میکند. سخت است اما چون علاقه دارم، این سختیها برایم شیرین است و تحمل میکنم. من هم عاشق مادری هستم و هم عاشق عکاسی؛ بنابراین باز هم برای گزارش تصویری مسابقات ورزشی پیشقدم خواهم شد».
تا هفته قبل از زایمان به عکاسی ورزشی میرفتم
«هیچ فردی از بارداری من خبر نداشت و من تا هفته قبل از زایمان، خودم برای عکاسی بازیها به سالن میرفتم. لباس گشاد میپوشیدم که کسی متوجه نشود تا بتوانم کارم را انجام دهم. من به عکاسی ورزشی علاقه زیادی دارم. بازیهای لیگ والیبال در سیرجان را حتی زمانی که باردار بودم هم برای عکاسی میرفتم». او با این مقدمه ادامه میدهد: «وقتی پناه به دنیا آمد، مجبور بودم چند هفتهای استراحت کنم وگرنه قطعا پای کار بودم. پناه دو ماهه بود که باید میرفتم گزارش از تیم گلگهر. هر طور بود، پناه را در خانه گذاشتم و رفتم برای تهیه گزارشتصویری از بازی. اما بین دو نیمه آمدم خانه و به بچه شیر دادم و دوباره برگشتم ورزشگاه. همان موقع بود که تصمیم گرفتم یک پیج بزنم و پوشاک بهصورت اینترنتی بفروشم. شاید باورتان نشود، یک روز عصر «پناه» را برداشتم، رفتم بازار و پارچه خریدم. دادم یک خیاط. یعنی تولید از خودم و فروش در فضایمجازی هم با خودم. برای انتخاب پارچه نمیشود از اولین مغازه خرید، باید تمام مغازهها را بروید، پارچهها را لمس کنید و ببینید تا متوجه شوید که کدام یکی را بخرید. من هر روز با پناه به خیاطی میروم، خرازی و … ، بعد عکاسی میکنم از آن، ادیتها و … و سپس در پیج برای فروش میگذارم».
در شهرمان کسی نبود که لنز به من کرایه دهد
او درباره سختیهایی که در مسیر عکاس ورزشیشدن پشت سر گذاشته، میگوید: «لنزهای عکاسی ورزشی با حالت معمولی فرق میکند و من این لنزها را نداشتم. دوست داشتم یک مسابقه ورزشی را با لنز حرفهای عکاسی کنم. مجبور بودم برای شروع، لنز حرفهای کرایه کنم چون گران بود و قدیمترها بالای ۱۰۰ میلیون تومان قیمت داشت. در شهرمان کسی نبود که آنها را کرایه دهد. به چند نفر از عکاسها گفتم که به نظرتان کجاها در سیرجان هستند که چنین لنزهایی را کرایه بدهند که گفتند نمیشناسیم. یک روز رفتم سالن و گفتم با همین لنز معمولی عکاسی میکنم. همان موقع به یکی از عکاسهای ورزشی سیرجان، آقای «نادری» گفتم کجا از لنزهای شما میتوانم پیدا کنم، گفت من یکی اضافه دارم و برای عکاسی در تمام بازیها، میتوانید روی لنز من حساب باز کنید. بدون گرفتن هیچ هزینهای، لنزش را به من داد و آنقدر عکاسی آن دفعه به من چسبید و عکسهایش خوب شد که تا زندهام فراموش نخواهم کرد. با این که لنز روی دوربین سنگین بود و خیلی اذیت شدم اما اگر آن بازی تا صبح هم ادامه داشت، من حاضر بودم تا صبح عکاسی کنم. بعدها هم در تمام بازیها، آن عکاس لنزش را به من میداد و هیچوقت این لطف را فراموش نمیکنم».
امیدوارم پربازدیدشدن این ویدئو به اتفاقات مثبت ختم شود
این عکاس سیرجانی درباره پربازدید شدن ویدئویی از عکاسی به همراه دخترش «پناه» میگوید: «امیدوارم پربازدید شدن این ویدئو به اتفاقات مثبت ختم شود. در این چند روز، خیلی از مردم به من پیام دادند که ما با دیدن این ویدئو حس خوبی تجربه کردیم و انگیزه گرفتیم. خیلی از عکاسها گفتند که ما اگر بچهدار شویم، دوست داریم مثل تو همین کار را انجام بدهیم. خیلیها گفتند که بچه محدودیت نیست و میشود در کنارش به علایق و کارها رسید. بازخوردهای مثبت زیادی دیدم و بعضیها گفتند از من درس گرفتند که خیلی بابت این اتفاق خوشحال هستم».
همیشه مخالف شهرت بودم
او چندین بار در این گفتوگو اشاره میکند که علاقهای به انتشار این ویدئو نداشته و از پربازدید شدن آن شوکه شده است. از او درباره دلایل مخالفتش میپرسم که میگوید: «من همیشه مخالف شهرت بودم. دوست نداشتم و با این موضوع حال نمیکنم. اما وقتی دیدم که تاثیر مثبت روی خانمها داشته، در دایرکت به من پیامهای خوب زیادی دادند، کامنت گذاشته بودند و… ، خوشحال شدم. باور کنید با یکسری کامنتها، اشک شادی ریختم و تلاش کردم جواب تمام محبتهای مردم را دانه به دانه بدهم. با این که خیلی زیاد بودند اما به خیلیها جواب دادم و از لطفشان تشکر کردم».
همسرم همیشه همراه و حامی من بوده است
حالا دیگر صدای غر زدنهای «پناه» از پشت گوشی تلفنهمراه شنیده میشود که دیگر حوصله ادامه مصاحبه ما با مادرش را ندارد! «خواجهپور» با اشاره به این نکته که پناه خوابش گرفته، میگوید: «به عنوان نکته پایانی میخواستم از همسرم تشکر کنم که در تمام این سالها، همراه و همقدم و حامی من بوده است. اگر او یک درصد با این تصمیم من و عکاسی ورزشی مخالف بود، قطعا هیچکدام از این کارها را انجام نمیدادم. پناه اگر همهجا همراه من است، از بی کسی و بیمسئولیتی نیست، این خواسته خودم و برگرفته از دیدگاه من و همسرم است. مردم در این مدت، همسرم را خیلی قضاوت کردند و میخواستم به این نکته هم در پایان این گفتوگو اشاره کنم».
پایان