مروری بر سریال بازنده/ ۲ قسمت اول
پنجشنبه شب و پیش از آنکه قسمت دوم سریال بازنده جدیدترین محصول پلتفرم فیلیمو، منتشر شود، به پیشنهاد یکی از همکارانم و برای آشنایی بیشتر با کارگردان اثر یعنی امین حسینپور، اولین اثر او یعنی «درمانگر» را تماشا کردم؛ مینی سریالی ۵ قسمتی که بدون تنفس آن را تماشا کردم البته کوتاه بودن هر قسمت علاوه بر جذابیت اثر در این اتفاق بیتاثیر نبود!
پیش از پرداختن به «درمانگر» بهتر است کمی با کارگردان آن آشنا شویم؛ امین حسینپور که از نوجوانی در زمینه ساخت موزیکویدئو فعال بوده، تا قبل از این در ساخت فیلم کوتاه تجربههایی داشت. او دوره فیلمنامهنویسی و کارگردانی را در خارج از ایران گذرانده و فیلمنامهنویسی در ژانر معمایی-جنایی را هم در چین یاد گرفته و آنگونه که از دو ساخته اخیرش پیداست، به این ژانر علاقه دارد.
و اما «درمانگر» چه نوع اثری است؟ همین ابتدا بگوییم که صحنههای داخلی تاریک، آسمان شب، بارش باران، موسیقی مرموز، روایت گیجکننده و شخصیتهای سرد از مهمترین ویژگیهای ژانر نوآر روانشناختی است که در این اثر به طور جدی شاهد آن هستیم. همین یک مساله کافیست تا بگوییم میتوانیم شاهد یک سریال متفاوت که پیش از این در پلتفرمها تجربه نشده بود، باشیم.
ما در این سریال با درمانگری روبهرو هستیم که قصد دارد بیمار خود را از وضعیتی که به اذعان خودش در آن گرفتار است، رهایی بخشد اما بعد خود درمانگر تبدیل به کارگاهی میشود برای حل ماجرا. شاید این اتفاق کمی در ذوق مخاطب بزند و اساسا چرا باید او معما را حل کند اما همین اتفاق تجربهای دلچسب برای تماشاگر رقم میزند چراکه از همان ابتدا درگیر یک بازی ذهنی میشود که به صورت تدریجی و لایه لایه شکل میگیرد و در قسمت پایانی با باز شدن گرهها او را غافلگیر میکند. (این اتفاق از تیتراژ ابتدایی فیلم رخ میدهد و اطلاعاتی را پیش از شروع سریال در اختیارش قرار میدهد و همچنین قسمت آخر از لحظات پایانی تیتراژ ادامه مییابد) همینجاست که متوجه میشویم درمانگر بیشتر از آنکه دنبال درمان باشد، دلال بوده است.
حسینپور پس از پخش این سریال در گفتوگویی با روزنامه صبا درباره اینکه آیا در ادامه مسیر خود همچنان قصد ساخت فیلم یا سریالی در این ژانر را دارد یا نه، گفته بود که فیلمنامه با یک داستان کاملا مجزا نوشته شده است و کاراکترها همگی تغییر کردهاند. درواقع دنبال این هستیم تا با فیلیمو یا یک پلتفرم دیگر کار کنیم. شاید ابتدا یک سریال بلند و بعد فصل بعدی «درمانگر» را شروع کنم. اگرچه همه چیز در این مصاحبه به احتمالات وابسته بوده اما در نهایت سریال «بازنده» اثری از این کارگردان ۳۰ شهریورماه روانه شبکه نمایش خانگی شد.
یک پرسش تکراری در زمان شروع هر سریالی مطرح میشود، «بازنده» را ببینیم یا نه؟ به عنوان نگارنده این مطلب و در همین میانه راه پیشنهاد میکنم که نه تنها این سریال را ببینید بلکه پیش از آن مینی سریال «درمانگر» را با دقت تماشا کنید تا متوجه کدگذاریهای سریال «بازنده» بشوید.
از نقاط قوت سریال شروع کنیم که اصلیترین آن آشنایی با نقش اولهاست؛ از کارگاه کیانی گرفته که متوجه از دست رفتن فرزند کوچکش و به همین دلیل طلاق همسرش میشویم (تا حدی ما را یاد شخصیت شهاب حسینی در سریال «پوست شیر» میاندازد.) تا آشنایی با شخصیت «ارغوان» با بازی سارا بهرامی و «کاوه» با بازی صابر ابر. اگرچه در این میان شخصیت مادر و پدر ناتنی «ارغوان» بیشتر برایمان گنگ است اما کارگردان با کاشتهایی که در برخی از سکانسها داشته است، کدهایی به ما داده از جمله ثروت هنگفت مادر «ارغوان» که دامادش نیز از قِبَل آن ثروتی بهم بزند و عکسی که نشان میدهد بعد از فوت همسر اولش روی صندلی قدرت مینشیند و جای او را میگیرد. در حقیقت «بازنده» اطلاعات خیلی زیاد یا خیلی کم در اختیار تماشاگر نمیگذارد بلکه همه چیز به اندازه است.
دومین اثر این کارگردان جوان که در حقیقت اولین سریال بلندش محسوب میشود، حکایت از بازی در زمین نوآر دارد؛ از صحنههای داخلی که این بار کمی نور به خود گرفتند تا آسمان شب، بارش باران، روایت گیجکننده و شخصیتهای سرد که به نوعی همه از دیدگاه کارگاه کیانی متهم این پرونده هستند. به نظر میرسد این اتفاق برگ برنده سریال محسوب میشود که کسی نمیتواند حدس بزند چه کسی قاتل یا کودک ربا است
دومین اثر این کارگردان جوان که در حقیقت اولین سریال بلندش محسوب میشود، حکایت از بازی در زمین نوآر دارد؛ از صحنههای داخلی که این بار کمی نور به خود گرفتند تا آسمان شب، بارش باران، روایت گیجکننده و شخصیتهای سرد که به نوعی همه از دیدگاه کارگاه کیانی متهم این پرونده هستند. به نظر میرسد این اتفاق برگ برنده سریال محسوب میشود که کسی نمیتواند حدس بزند چه کسی قاتل یا کودک ربا است. ناگفته نماند که «بازنده» اقتباسی آزاد از کتاب «دختر همسایه» است و امیدواریم که همینگونه باشد تا قصه از همین ابتدا لو نرود و اندک حدس و گمانهایی به ثمر بنشیند.
«بازنده» در همان قسمت اول مخاطب را گیر میاندازد و با یک ریتم درست مدام معماهایی را مطرح میکند تا مخاطب همراهش شود و آن را تا پایان ببینند. سریال پُر از کاشتهای ریز است که احتمالا کارگردان در ادامه برای هرکدام از آنها نقشه دارد. به عنوان مثال صحبت از ساعت و دقیق برای شب حادثه زیاد است. اینکه چه کسی چه ساعتی به کجا رفته و چه کار کرده است؟ اینکه بچهای که پرستار دارد چرا در شب حادثه حضور نداشته است؟ «ارغوان» هنگام کودکی جملهای از پدر خود هنگام بازی شطرنج میشنود که میگوید: «همیشه برای بردن اول باید شاه رو برسونی به قلعه» ما همین میزانسن را هنگام صحبت کارگاه کیانی با «ارغوان» در قسمت دوم میبینیم که روبه روی هم نشسته و روی میز جلویشان یک شطرنج دست نخورده است.
و اما درباره قسمت دوم باید بگوییم که اگرچه ریتم سریال نسبت به قسمت اول فاصله دارد اما همچنان شاهد ماجراهای جدیدی هستیم که کنجکاوی مخاطب را برمیانگیزاند و او را با اثر همراه میکند. از جمله نشان دادن بچه و مضنونی که هنوز مشخص نیست زن است یا مرد، مدل ارتباطی «آوا» و «کاوه» که همچنان آشکار نیست و… . «بازنده» تصویری متفاوت و بعضا عصبی از دستیار کارگاه «کیانی» به نمایش گذاشته که شاید از این بابت نیز هدف داشته است اما تاکنون بازیاش به دل نشسته است. همچنین جنس بازی و شخصیتپردازی مادر «ارغوان» و همسرش هنوز به یکدستی که باید نرسیده است و ادای بیروح دیالوگها توسط پیمان قاسمخانی باعث همراهی کمتر مخاطب با او میشود. این مساله برای برادر «آوا» نیز صادق است.
سکانس پایانی قسمت دوم اگرچه واکنش مخاطبان را برانگیخت و خلاف منطق موجود در سریال پیش رفت اما شاید همین مساله نیز شروع یک معمای جدید در آینده باشد که امیدواریم چنین شود. ناگفته نماند که با مروری بر واکنش مخاطبان در فضای مجازی میتوان دریافت که بار دیگر تماشاگران یک هفته به دنبال حل معماهای تازه هستند تا پس از انتشار قسمت جدید ببینند نتیجه حدسشان درست بوده است یا نه؟ شاید در آینده عوامل سازنده این اثر کمپین تبلیغاتی برای پیدا کردن مضنون یا قاتل نیز راه بیندازند!