جهانی از آدمهایی واقعا معمولی در سریال «داریوش»
به گزارش توسعه برند به نقل از فیلم نت،فیلمنت در میان تولیدکنندگان سریال و پلتفرمهای پخش از همان ابتدا کار خودش را سخت کرد؛ سخت از این جهت که توقع مخاطب را با سختگیری بر تولید مجموعههای متفاوت، استاندارد و حرفهای بالا برد تا جایی که هر مجموعهای دیگر مخاطب را جذب نمیکند. ممکن است هر مخاطب در طول هفته مجموعههای مختلف در سطحهای مختلفی را ببیند اما قطعاً همچنان آن را با مجموعههای موفق و پر مخاطبی همانند پوست شیر، افعی تهران و در انتهای شب مقایسه میکند.
هرچند مجموعههای تلویزیونی و سریالها تلاش میکنند همه سلیقهها و همه سطحهای فکری و علایق را در نظر بگیرند و در عین تلاش برای رسیدن به مفاهیم مختلف، تعلیق و درگیر کردن مخاطب با داستان او را در مسیری از کنشها و کشمکشهای قرار دهند که بتواند تا هفتهها او را با خود همراه کنند، یا اینکه سادگی بیشتری در نشانه و مفهوم داشته باشند اما برخی آثار این سالها نشان داده است که میتوان سریالها را با رویکردی متفاوت با استفاده از الگو و نشانهشناسیهای مفهومی و سینماییتر عرضه کرد و همین باعث شده است تا مخاطب جدی سریال که هم مسیر با مجموعههای خارجی، سریالهای داخلی را هم دنبال میکند، دیگر با هر داستان و روایتی همسو نشود و به دنبال سطح بالاتری از ارتباط و تأثیرگذاری باشد. حالا سریال «داریوش» محصول تازه فیلم نت با مشترکات بسیاری در عوامل و بازیگران «پوست شیر» در چند هفته گذشته مخاطب را به چالش کشیده تا شاهد کارگردانی هادی حجازی فری باشند که همچنان در ذهن آنان نعیم است و جای خالی رضا پروانه کنارش احساس میشود. تبلیغات مجموعه «داریوش» از تیزر تا آنونس هم به این فکر دامن زد که باز شاهد داستانی همانند «پوست شیر» خواهیم بود اما چند قسمت «داریوش» کافی بود تا بدانیم این بار با داستانی از جنسی دیگر روبرو هستیم. داستان مردی که سالها به دلیل قتلی که به آن متهم شده فرار را بر ماندن ترجیح داده و حالت با دیده شک و تردید به خانه برگشته تا ببیند آیا خانواده رضایت داده مقتول واقعاً او را بخشیده یا این هم دامی برای انتقام شخصی است.
آنچه «داریوش» را در همین قسمتها مورد توجه قرار داده است نگاه نویسنده و کارگردان به آدمهایی است که در چند راهی تردید ماندهاند. جهانی از آدمهایی واقعاً معمولی که دلشان میخواهد یک بار هم که شده حقشان را از همه جهان بگیرند اما تک و تنها نمیتوانند کاری کنند.
آنچه قابل توجه است تلاش نویسنده و کارگردان برای ارائه مدل دیگری از زیست در جامعه امروزی ماست، آنچه بر خلاف تصویر غالب ایستادن و ماندن و مبارزه کردن، با آدمهایی همراه میشویم که بزرگترین قابلیتشان، گریختن و شانه خالی کردن از روبرو شدن با مشکلات است. این نمونه نگاه در فضایی که اکثر فیلمها و سریالها یا به طبقه فرودست نگاهی کلیشهای از جنس فیلمفارسیها دارند و یا دوربینشان تنها به سمت طبقه مرفه دور از جامعه است قابل تحسین است از آن جهت که تلاش کرده با فرار از آن الگو و گریز از شباهت با مجموعه قبلی همین گروه، داستانی تازه در دل امروز را روایت کند. قضاوت و تحلیل کامل درباره فیلمنامه «داریوش» احتمالاً هنوز زود است و باید تا پایان صبر کرد اما آنچه در همین چند قسمت مشخص است، تلاش متن برای رسیدن به یک روایت داستانی تعلیقآمیز است که بتواند مخاطب را درگیر و او را در کشمکش قرار دهد. سریال «داریوش» توجهی ویژه به موقعیت دارد، موقعیت از آن جهت که در پی ایجاد لحظه است، لحظههایی که در اوج موقعیت تلخ و تراژیک، طنازانه بروز میکند و علاوه بر تأکید بیشتر بر وجوه پنهان شخصیت باعث سرخوشی مخاطب و حتی لبخند او میشود.
ایجاد صحیح موقعیت که بتواند منجر به تاثیر بر مخاطب شود، خواسته اصلی هر اثر هنری است. در واقع تمام تلاش در زمینه فیلمنامه، کارگردانی و بازیگری و طراحی بر همین نکته استوار است که بتواند با خلق موقعیتهای خاص مخاطب را به صورت ویژه در چالشی برای همراهی با داستان و درک شخصیتها قرار دهد. در «داریوش» این تلاش برای ایجاد موقعیت به خوبی قابل مشاهده است و هوشمندی کارگردان و نویسنده در این است که به سراغ تکرار نمیرود. نکته قابل توجه که مخاطب را به دیدن ادامه و انتظار اینکه سرنوشت این آدمها چه میشود ترغیب میکند، نوع نگاه و کارگردانی هادی حجازی فر است، حجازی فر فارغ از جهان بازیگری و پیشینه فعالیت تئاتریاش و نمایش عروسکی، جهان بینی متفاوتی در کارگردانی دارد که اصولش را باید در «موقعیت مهدی» دید.
در واقع آنجا که حجازی فر به عنوان بازیگر حضور دارد چه در آثار مهدویان، چه در سریالها با آنچه که از کانال ذهنی خودش شکل بگیرد تفاوتی اساسی دارد و این جاست که در «داریوش» ما با نمونه دیگری از حضور او مواجهه میشویم. در این سریال حجازی فر، درک دقیقی نسبت به شخصیت و داستان دارد و دقیقاً همان رویه موقعیت محور را به کار بسته است به نحوی که داستان از یک گره اصلی آغاز و با گره افکنیهای کوچکتر پر بار میشود که هر کدام باعث خلق یک موقعیت ویژه در کنار نمود شخصیتی آدمها میشود. در واقع حجازی فر بر این نکته تاکید میکند که آدمها فارغ از آنچه هستند در هر موقعیتی، نمونه متفاوتی از خود را بروز میدهند و همین برخورد و واکنشها منجر به خلق روایت و ادامه آن میشود. حالا وقتی خود او در جایگاه کارگردان و بازیگر نقش اصلی حضور دارد، این نگاه بیشتر خودش را نشان میدهد چراکه احتمالاً آن درگیریهای ذهنی برای ایجاد یک گفتگو مشترک با کارگردان را ندارد و خود میتواند بر اساس داستان چه در طراحی کلی، چه در فضاسازی و چه در هدایت سایر نقشها بیدغدغه، دیدگاه و ذهنیت خود را پیش ببرد به همین دلیل کاراکتر داریوش میتواند مجموعهای از تناقضات باشد، همانند خود انسان عادی در جهان امروز که در هر موقعیتی، کنش و واکنشی متفاوت و گاهی غریب را ارائه میدهد و همین تضادها و تصمیمات است که داستان را پیش میبرد و شاید سختترین مشکل پیش روی هر داستانگویی چه در تئاتر و سینما و چه در ادبیات یافتن همین تضادی باشد که در عین باورپذیری مخاطب را با خود همراه کند.
در مورد «داریوش» قطعاً باز هم میتوان نوشت و گفت اما ترجیح میدهم تا پایان صبر کنم و مجدداً آن را به عنوان یک داستان روایت شده کامل بررسی کنم از آن جهت که داستان تا به پایان نرسد نمیتواند آن حیرتی را که از هنر و ادبیات توقع داریم به خوبی نمایان کند.
نوید جعفری نویسنده و منتقد سینما و تئاتر