اولین بار که آیتالله خامنهای شعر «علی ای همای رحمت» را شنیدند + فیلم
به مناسبت شهادت حضرت علی علیهالسلام گزیدهای از فیلم و متن بیانات رهبر انقلاب درباره اولین مواجهه ایشان با این شعر بهیادماندنی استاد شهریار در دیدار با میهمانان شرکتکننده در کنگره بزرگداشت استاد شهریار در سال ۱۳۸۵/۶/۲۶ را با هم مرور میکنیم.
بیانات در دیدار اعضای هیأتهای علمی و اجرایی و میهمانان شرکت کننده در کنگره بزرگداشت استاد شهریار
بسماللهالرّحمنالرّحیم (۱)
خوشامد عرض میکنم به همه حضّار محترم و میهمانانی که از کشورهای دیگر تشریف آوردهاند و همچنین به ادبای عزیز، شعرای محترم کشورمان و به خصوص آذربایجان.
یکی از بهترین کارهایی که در زمینه احیاء ادب فارسی در این روزگار انجام گرفته و میتواند ادامه پیدا کند، تجلیل از شخصیّتی مثل شهریار است. شهریار (رحمهاللهعلیه) یک نمونهای از شعرای برجسته دوران طولانی ادب فارسی ما است؛ یعنی ما وقتی به دوره هزار ساله یا هزارواندی ساله شعر فارسی و ادبیّاتی که بر محور شعر فارسی شکل گرفته، نگاه می کنیم، چهرههای برجستهای را میبینیم که این چهرههای برجسته را میتوان در میان هزاران سخنور، شاعر و گوینده ممتاز کرد.
شهریار یکی از این چهرهها است؛ یعنی یک شاعر متوسّط نیست، یک شاعر برجسته است، جزو ماندگاران شعر فارسی است؛ حقّاً اینجور است. آنوقتی به اهمّیّت شعر صیقلخورده و شیرین و فصیح و پرمضمون شهریار درست پی می بریم، که توجّه کنیم زبان مادری شهریار زبان فارسی نیست؛ و این خیلی نکته مهمّی است.
فتح باب شهریار در مدح مولا علی ع
در عین حال شما ملاحظه میکنید که شهریار شعر فارسی را، جز در موارد بسیار معدود و استثنایی، جوری ادا میکند و میسراید، که جزو برجستگان فارسیزبان محسوب می شود و شعر او در طبقات بالای شعر فارسی قرار میگیرد.
این نشاندهنده قوّت شعری و شاعریّت شهریار (رضواناللهعلیه) است؛ بنابراین برای ما ایرانیها، شهریار یک مایه افتخار ادبی است و برای همه کسانی که به ادبیّات اهتمام می ورزند، یا برای خصوصِ ادبیّات فارسی ارزشی قائلند نیز شهریار همین رتبه عالی و متعالی را دارد.
آشنایی من با شهریار از دوران نوجوانی است؛ یعنی از سالهای نیمه اوّل دهه۳۰ با شعر شهریار آشنا شدم.
این تاریخچه از این لحاظ از نظر من اهمّیّت دارد که جهتگیری شعر شهریار را میشود در آن دید.
من از کجا با اسم شهریار و با شعر شهریار آشنا شدم؟ از آنجا که یک خواننده مذهبی یعنی یک روضهخوان که صدای خیلی خوشی هم داشت، در یک جلسهای با آواز بسیار خوشی، شعر «علیای همای رحمت» را خواند؛ در آن جلسه گمانم، هرکسی حضور داشت که جلسه بزرگی هم نبود نسبت به شاعر این شعر حسّاس شد که این شعر مال کیست؟ ما در مدح امیرالمؤمنین و از زبان گویندگان شعر زیاد شنیده بودیم، امّا این شعر یک طعم دیگری، یک فضای دیگری و یک باب تازهای در این مقوله بود که قبل از آن، ما اینجور شعری درباره امیرالمؤمنین نشنیده بودیم.
هم لفظ زیبا بود:
شباهت شعر شهریار به سروده دعبل
علیای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایه هما را
این لفظ یک لفظ شیرین و شیوا و پرکننده ذهن انسان است؛ هم مضامین مضامین جدیدی بود:
بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سرِ چشمه بقا را
گفتند مال شاعری است به نام شهریار…
یعنی بنده در سنین مثلاً چهارده پانزده سالگی، با اسم شهریار آشنا شدم و رفتم دنبال دیوان شهریار، که در کتابخانه آستان قدس این دیوان بود؛ تازه چاپ شده بود؛ به نظرم یک دیوانِ سه یا چهار جلدی بود؛ گشتم این شعر را پیدا کردم، با اشعار دیگرِ او هم آشنا شدم.
خب، حالا نکته این کجا است؟ آن شعری که در فاصله نهچندان طولانی از سروده شدن آنچنان رواج پیدا کند که به زبان روضهخوان و مدّاح و گوینده مذهبی برسد و در مجالس خوانده بشود، شعر ممتازی است.
ما همیشه در اهمّیّت شعر دعبل خزاعی این را بیان میکردیم که دعبل در مروْ قصیده معروف خودش را بیان کرد خواند، انشا کرد و گفت در مقابل امام رضا (علیهالسّلام)، وقتی که از خراسان برمی گشت، در بین راههای این شهرهای مرکزی، نزدیک قم و آن طرف ها، وقتی که دزدها حمله کردند و قافله را لخت کردند و وسایلشان را جمع کردند، رئیس دزدها که نگاه کرد و دید وسائل افراد قافله جمع شده، به یک بیت از ابیات همان قصیدهای متمثّل شد، (۲) که آن قصیده اندکی قبل از آن مثلاً چند ماه قبل در مروْ خوانده شده بود.
این سرعت حرکت شعر، نشاندهنده قدرت شعری شاعر است که میتواند زبان را آنچنان استخدام کند که بتواند در محیطها رواج پیدا کند. شعر شهریار اینجور بود.
سرودهای مقبول ادبا و محبوب مردم
امروز شما وقتی نگاه کنید، در محافل ادبی، در محیطهای علمی، در محافل مذهبی، در زبان عامّهی مردم، شعر شهریار به شکل یکسانی رواج دارد؛ یعنی مخصوص مجمع ادبا نیست.
ما زمان جوانی خودمان، شعرای بزرگی داشتیم؛ در ایران غزلسراهای خوبی بودند که انصافاً برجسته بودند، لکن شعر آنها در زبان مردم مطلقاً وجود ندارد؛ یعنی شما کسی را نمییابید که با شعر آنها ترنّم کند، تغزّل کند، یا خوانندهای آن را بخواند، یا در زبان عامّه مردم وجود داشته باشد؛ چه برسد به اینکه آنقدر رواج پیدا کند که در مجالس و محافل عمومیِ مردمی خوانده بشود؛ ما شعرای اینجوری داشتهایم که شعرشان در این سطح نیست.
این یک خصوصیّتی برای شعر شهریار است و از برجستگیهای شهریار محسوب میشود.
در ضمن اینکه یک ادیب نمیتواند در شعر او ایراد وارد کند یعنی گاهی اوقات شعر آنچنان است در بین غزلهای شهریار غزلهایی است، یعنی ابیاتی دارد که در این ابیات حتّی یک حرف حشو و زائد هم وجود ندارد؛ کاملاً مستحکم، پرداخته، ساخته، چیده:
در وصل هم ز شوق توای گل در آتشم
عاشق نمیشوی که ببینی چه میکشم
این بیت در آن حدِّ اعلای زیبایی شعری و کمال شعری است، که هیچ نمیشود کسی ایرادی به این شعر وارد کند. درعیناینکه از لحاظ شعری در این رتبه است، برای مردم معمولی، برای آدمی که میخواهد شعری ترنّم کند، برای کسی که میخواهد در محفل عامّهی مردم شعری بخواند، این شعر، شعر قابل قبول، قابل فهم، قابل ارائه و روانی است؛ این هنر شهریار است.
تجلیل از شهریار، تجلیل از شعر و ادب فارسی است
بههرحال شهریار شاعر بسیار بزرگی است. تجلیل از او حقیقتاً تجلیل از شعر فارسی و ادب فارسی است.
علاوه بر این، شخصیّت خود شهریار به نظر من با قطع نظر از محصول ذهن او که شعر او است شخصیّت برجستهای است. بنده با اینکه سالهای متمادی با شعر شهریار آشنا بودم، خود او را از نزدیک ملاقات نکرده بودم تا سفر تبریز که دوستان اشاره کردند. (۳) آن اوّلین دیدار من با مرحوم شهریار بود، لکن دورادور شهریار را کاملاً می شناختم [از طریق]دوستانی که به تبریز میرفتند و او را میدیدند و میآمدند؛ کسانی که با او معاشرت کرده بودند شهریار یک شخصیّت نظیف و پاکیزه و دارای خصال برجسته اخلاقی بود. یک انسان متواضع، حقپرست، پارسا، بسیار صمیمی و صادق؛ از جمله کسانی که کالای شعر خود را حاضر نیست به کسی بفروشد؛ این خیلی مهم است.
در زمان ما در زمان جوانی ما که شعرایی در کشور بودند بیشتر شعرای برجستهای که بنده به یاد دارم، کسانی بودند که شعرشان را به ارباب قدرت فروختند؛ شعرای برجسته، خیلی خوب، مورد احترام ما هم هستند یعنی آن شعرا را هم ما احترام میکنیم و هیچ این را موجب این نمیدانیم که نگاه احترامآمیزمان را از آنها سلب بکنیم لکن بالاخره در دورانهایی، در زمانهایی، یا از روی اجبار یا از روی ضعف نفْس شعرشان را فروختند؛ برخلاف آن شعر معروف ناصرخسرو که:
من آنم که در پای خوکان نریزم
مر این قیمتی دُرّ لفظ دَری را
بعضیها ریختند و خودشان را ضایع کردند، بعضیها هم یک خردهای با ملاحظه [عمل کردند]؛ شهریار خودش را دور نگه داشت؛ درحالیکه شهریار از لحاظ وضع مادّی، زندگی مرفّهی نداشت، برخورداریای نداشت، شناختهشده هم بود، زبانش هم زبان شیرین و مطلوبی بود، مشهور هم بود، یعنی یک شاعر ناشناخته و گمنامی نبود.
استقلال فکری در عین طمع ارباب قدرت
همانطور که قبلاً عرض کردم از جمله خصوصیّات شهریار این است که در زمان حیات خودش رسید به اوج شهرت؛ و چشم طمع از سوی ارباب قدرت به یک چنین کسی دوخته است، امّا شهریار تسلیم نشد؛ یقیناً فشارهایی بوده، یقیناً درخواستهایی بوده.
همین شهریار بعد از آنکه انقلاب پیروز شد -همانطور که دوستان اشاره کردند- در این قریب ده سال که بعد از پیروزی انقلاب ایشان زنده بود، بدون اینکه کسی از او مطالبه کند، بدون اینکه توقّعی به او ابراز بشود، خود او در خدمت این فکر، این جریان و این حرکت عظیم قرار گرفت؛ عاشقانه سرود.
حالا ایشان اشاره کردند به شعرهایی که نسبت به بنده اظهار محبّت کرده؛ نه، مخصوص من نبود، یک وقتی ایشان یک شعری گفته بود، تقریباً اسم همهی مسئولین کشور را بهنحوی در آن شعر آورده بود و اظهار محبّت به اینها کرده بود. من یادم است مرحوم ظهیرنژاد، مرحوم چمران، در شعر [او]بودند؛ گفتیم شهریار از شماها یاد کرده.
اینها اصلاً با شهریار ارتباطی نداشتند، شهریار هم با اینها کمترین رابطهای نداشت، هیچ نگاهی به اینها نداشت، اصلاً پارساتر از این حرفها بود؛ امّا درعینحال دل او حرف زد، آمد در میدان. این استقلال فکری که او را یک روز نسبت به مبانی اسلام پابند کرد، یک روز نسبت به انقلاب اینجور نزدیک کرد، از جملهی ویژگیهای برجستهی شهریار است.
آدم خیال میکند حافظ شیرازی است که آمده اینجا نشسته
[و]آن مسئله مسلمانی و تدیّن؛ شهریار در یک محیطی و در یک فضایی زندگی کرد که محیط دین و دینداری نبود؛ یعنی آمد تهران، در محیطهای شعری، در محیطهای کاریِ آن روز، در دوران رضاخان که دشمنی با دین و مخالفت با دین یک امتیاز برای هر کسی که میتوانست ابراز وجودی بکند محسوب میشد در آن دورانها شهریار از دین، از خدا، از پیغمبر، از امیرالمؤمنین سروده؛ این «علیای همای رحمت» مال همان روزگاران است، همان اوقاتی که عزاداری برای امام حسین در این کشور ممنوع بود و اگر کسی راجع به امام حسین شعری میخواند و حرفی میزد، تحت تعقیب قرار می گرفت، شهریار در همان دوران میگوید که:بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب
که عَلَم کند به عالم شهدای کربلا را
این تدیّن شهریار [است].
من امروز دو سه بیت از شعرهای شهریار را اینجا یادداشت کردم، ببینید: دلم جواب بلا میدهد صلای تو را؛ [اشاره به]اَلَستُ بِرَبِّکُم قالوا بَلی؛ (۴)
دلم جواب بلا میدهد صلای تو را
صلا بزن که به جان میخرم بلای تو را
به زلف گو که ازل تا ابد کشاکش توست
نه ابتدای تو دیدم نه انتهای تو را
کشم جفای تو تا عمر باشدم هر چند
وفا نمیکند این عمرها وفای تو را
زبان و آهنگ و موسیقی و مضمون شعر، مضمونی عرفانی؛ و آدم خیال میکند حافظ شیرازی است که آمده اینجا نشسته! برجستگی، اینها است؛ اینها است که یک شاعر را اینجور میآورد در اوج قرار میدهد.
شهریار مجموعه خصوصیاتی است که در یک شاعر جمع نمیشود!
به سوی خلق هر راهی که دارم کور خواهد شد
که از دل با خدای خویش راهی کردهام پیدا
اینجا انسان به یاد سبک صائب میافتد. اینها واقعاً برجستگیهای شعری است:
برای زندگانی موجبی در خود نمیدیدم
کنون گر عمر باشد تکیهگاهی کردهام پیدا
خب، این تدیّنش، آن مسئلهی آمدنش در خطّ انقلاب و مدیحهسراییاش برای بسیجیان، بسیجیانی که نه ادّعا داشتند، نه به کسی پاداش می دادند، جز این که فلانجا جلسه داریم، آقای شهریار بیاید شعر بخواند و می کشاندند پیرمرد را می بردند؛ در خود تبریز و در بعضی جاهای دیگر. فقط اسباب زحمت شهریار، که او را بکشند اینور آنور شعر بخواند.
حالا یک بیت هم از شعرِ وادیِ عاشقانه شهریار بخوانم:
بجهیم از خود و در جبهه بجوییم خدا را
وآنچه با خلق نگفتیم بگوییم خدا را
این شهریار است؛ یعنی واقعاً نظیر شهریار کسی را نداریم. ما زمان خودمان شعرای بزرگی داشتیم که با بعضی هم از نزدیک آشنا بودیم، مثل مرحوم امیری فیروزکوهی، رهی، قبل از اینها، ملکالشّعرای بهار، که اینها واقعاً شعرای درجهی یک بودند، امّا هیچکدام شهریار نیستند.
شهریار، مجموعهای از این خصوصیّاتی است که در یک شاعر جمع نمیشود. شهریار را شاعر ادبیّات فارسی که شامل ایران و غیر ایران است- باید دانست؛ شاعر ایران بهعنوان یک نقطهی برجسته ملّی برای کشور باید دانست؛ ارزش شهریار و ارزشهای موجود در شهریار حقیقتاً در زمینههای مختلف بسیار زیاد است، لذا من اعتقادم این است که هرچه از شهریار تجلیل بشود، ما زیادهروی نکردیم.
حیدربابا، منظومهای حکمت آمیز
در مورد منظومه «حیدربابا» هم که واقعاً منظومه برجستهای است -خب، ترجمه هم شده، حالا هم که میبینیم ایشان ترجمهی خوبی کردند، قبلاً هم من ترجمههای شعریای که از حیدربابا انجام گرفته، دیدهام به حکمتهای موجود در حیدربابا توجّه بشود؛ مسئله حیدربابا مسئلهی کوه حیدربابا و آن روستای معیّن و … نیست؛ اصلاً در حیدربابا مسئله قومگرایی مطلقاً یک هدف نیست؛ این را توجّه بکنید.
البتّه در آن «سلام اولسون شوکتیزه ائلیزه» (۵) هست، منتها هدف از حیدربابا این نیست که فقط یک دلتنگی نسبت به آن روستا و آن شهر و آن خاطرات باشد.
من نمیتوانم هدف حیدربابا را بیان کنم؛ چون ما که در دل شهریار نبودیم، امّا آنچه انسان نگاه میکند در منظومه حیدربابا حکمت پراکنده است؛ در این منظومه نکات حِکمیِ برخاسته از دید عمیق و دقیق یک شاعر به معنای واقعی کلمه وجود دارد.
باید به این نکات توجّه کرد؛ و همینطور که می دانید، خیلی از شعرای قدیم ما با پیشوند حکیم حکیم نظامی گنجوی، حکیم خاقانی، حکیم فردوسی شناخته شدند.
این بهمعنای حکمت اصطلاحی نیست، معنای آن این نیست که رفتهاند درس حکمت خواندهاند و اینجا فلسفه برای ما بیان کردند مثل اینکه مثلاً در شعر شیخ محمود شبستری، فلسفه و عرفان است مراد از حکیم نظامی گنجوی، این نیست.
معنای آن این است که این انسان برجسته، این شاعر، با نگاه رقیق و هنرمندانهی خود توانسته حقایقی را ببیند و آن حقایق را با این زبان بلیغ توصیف کند، معنای حکیم این است؛ حالا در ضمن یک داستان، در ضمن یک حماسه، در ضمن یک غزل، فرق نمی کند؛ به این معنا شهریار یک حکیم است.
دونیا قضوْو قَدَر، اوْلوم ایتیمدیر
دونیا بوْیو اوْغولسوزدور، یئتیم دیر (۶)
این حکمت است؛ این برای تسلّای یک انسانی که در یک چنین وضعیّتی وجود دارد، هیچّی از این بهتر نیست؛ «دونیا بوْیو اوْغولسوزدور، یئتیم دیر» یا همان بندی که ایشان ترجمه کردند و اشاره کردند:
حیدر بابا دونیا یالان دونیادی
سلیماندان نوحدان قالان دونیادی (۷)
اینها حکمت است؛ در این یک حقایقی وجود دارد؛ این حقیقت را بایستی برجسته کرد، روشن کرد، و به این چشم به حیدربابا نگاه کنیم.
خط و راه شهریار، الگو و اسوه فارسی گویان
بههرحال ما از دوستانی که باعث این بزرگداشت شدند، صمیمانه تشکّر می کنیم؛ همچنین از کسانی که در این بزرگداشت شرکت کردند و سهمی ایفا کردند، صمیمانه تشکّر می کنیم؛ از مهمانانی که از کشورهای مختلف آمدند، یا از داخل کشور از شهرهای مختلف شرکت کردند و سهمی ایفا کردند، صمیمانه تشکّر میکنیم.
امیدواریم انشاءالله که خطّ و راه و جهتگیریِ شخصیّتی مثل شهریار، برای همهکسانی که در وادی ادب فارسی و زبان فارسی دستی دارند، بتواند یک الگو و یک اسوهای باشد؛ و خداوند رحمت خودش را بر روح مرحوم سیّدمحمّدحسین شهریار (رحمهاللهعلیه) نازل کند.
والسّلام علیکم و رحمهالله و برکاته
۱) این کنگره پس از این دیدار، به مدّت دو روز در تبریز و با حضور ادبا و شعرایی از ایران و کشورهای تاجیکستان و جمهوری آذربایجان برگزار شد.
۲) مثال زد
۳) ۱۳۶۶/۴/۲۹،
۴) سورهی اعراف، بخشی از آیهی ۱۷۲،
۵) سلام بر بزرگی و ایل و دودمان شما
۶) دنیا سراسر مرگومیر و قضاوقدر است/ به اندازهی دنیا هم پسران جوانشان را از دست دادند، یتیم شدند.
۷) حیدربابا! دنیا، دنیای بیارزشی است/ و این دنیای بیارزش، از زمان نوح و سلیمان بوده است.
منبع: فارس