وب گردی

اروپای بدون آمریکا

این مقاله با بررسی سه سناریوی فرضی اما محتمل درباره کاهش مشارکت آمریکا در دفاع از اروپا طی دهه آینده، روند احتمالی این کاهش مشارکت و داینامیک‌های آن را می‌سنجد. این سناریوها ضرورتی را مطرح می‌کنند که بسیاری از کارشناسان پیش از این به‌طور ضمنی درباره آن صحبت کرده‌اند؛ کاهش مشارکت آمریکا در دفاع از اروپا می‌تواند از راه‌های بهتر یا بدتری اتفاق بیفتد و به تبع آن تبعات کمتر یا بیشتری در پی داشته باشد. یک برنامه‌ریزی دقیق می‌تواند از وقوع بدترین پیامدها جلوگیری کند.

به گزارش توسعه برند، هم میهن نوشت:تحولات سیاسی در ایالات متحده و افزایش قدرت چین، احتمال کاهش مشارکت ایالات متحده در دفاع از اروپا در سال‌های آینده را افزایش داده است. اما زمان و چگونگی این کاهش مشارکت هنوز مشخص نیست و روشن نیست که واکنش‌های احتمالی کشورهای اروپایی به این کاهش مشارکت چه خواهد بود.

این مقاله با بررسی سه سناریوی فرضی اما محتمل درباره کاهش مشارکت آمریکا در دفاع از اروپا طی دهه آینده، روند احتمالی این کاهش مشارکت و داینامیک‌های آن را می‌سنجد. این سناریوها ضرورتی را مطرح می‌کنند که بسیاری از کارشناسان پیش از این به‌طور ضمنی درباره آن صحبت کرده‌اند؛ کاهش مشارکت آمریکا در دفاع از اروپا می‌تواند از راه‌های بهتر یا بدتری اتفاق بیفتد و به تبع آن تبعات کمتر یا بیشتری در پی داشته باشد. یک برنامه‌ریزی دقیق می‌تواند از وقوع بدترین پیامدها جلوگیری کند.

نگاهی به تاریخ

سیاست‌گذاران اروپایی و نخبگان واشنگتن بخش زیادی از دوره ریاست‌جمهوری ترامپ را درگیر این نگرانی بودند که رئیس‌جمهور آمریکا ممکن است دستور خروج ایالات متحده از ائتلاف ناتو را صادر کند و اروپا را به حال خود رها سازد. به‌رغم انتقادهای مکرر دونالد ترامپ از کشورهای اروپایی که از نگاه او بودجه کافی برای تقویت توان دفاعی صرف نمی‌کنند، مجموعه‌ای از اقدامات شامل لابی رهبران مطرح اروپا با واشنگتن و کوشش بسیار  زیاد برخی از منصوبان خود ترامپ، مانع از خروج ایالات متحده از ناتو شد.

امروزه، چشم‌انداز کاهش مشارکت آمریکا در دفاع از اروپا بیش از پیش به واقعیت نزدیک شده است. علاوه بر امکان پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست‌جمهوری و بازگشت او به کاخ سفید – این بار با مشاورانی نزدیک‌تر به او در مقایسه با دور اول ریاست‌جمهوری – ایالات‌متحده با چالش‌هایی نظیر محدود بودن بودجه دفاعی و تمرکز بر روی تهدید چین روبه‌رو است که می‌تواند بر این روند تأثیرگذار باشد.

مباحثات جاری پیرامون خودمختاری استراتژیک اروپا و هزینه‌های دفاعی نشان می‌دهد که پایتخت‌های اروپایی هم به این واقعیت آگاهند که طی سال‌های آینده باید بیشتر بار آمادگی و هزینه‌های دفاعی خود را خود به دوش بکشند. اگرچه حرف طرفداران وضع موجود که می‌گویند حضور  و مشارکت آمریکا در دفاع از اروپا می‌تواند ادامه‌دار باشد، درست است، اما چشم‌انداز این مسئله روزبه‌روز تیره‌تر می‌شود.

چنانچه یک گزارش جدید اشاره می‌کند «این واقعیت که کشورهای اروپایی بدون اتکا به ناتو و بدون کمک ایالات متحده نمی‌توانند از خود دفاع کنند هیچ‌گاه به این وضوح مشخص نبوده است و همزمان هیچ‌گاه تعهد آمریکا به امنیت اروپایی‌ها تا این اندازه متزلزل نبوده است.» این اغراق نیست که بگوییم امنیت اروپا کمتر به اتفاقات مسکو وابسته است و بیشتر به تصمیماتی که در واشنگتن گرفته می‌شود بستگی دارد. این واقعیت نباید برای اروپایی‌ها چندان مایه آرامش باشد.

با توجه به اینکه کاهش مشارکت ایالات متحده در تأمین امنیت اروپا در سال‌های آینده به‌طور فزاینده‌ای محتمل است، عدم برنامه‌ریزی برای چنین شرایطی از سوی سیاست‌گذاران آمریکایی و اروپایی به منزله کوتاهی در انجام وظیفه خواهد بود. مسئله این است که زمانبندی و چگونگی فاصله گرفتن آمریکا از تعهدات خود در حفظ امنیت اروپا هنوز روشن نیست.

این فاصله گرفتن می‌تواند نتیجه تصمیم سیاستگذاران باشد یا طی مجموعه‌ای از تحولات غیرقابل پیش‌بینی بر آمریکا و اروپا تحمیل شود. واکنش اروپا به خروج آمریکا نیز هنوز نامشخص است. تبدیل اروپا به قدرتی دفاعی که بتواند از خود دفاع کند، مستلزم آن است که سیاست‌گذاران در سراسر قاره تصمیمات دشواری بگیرند، هزینه‌ها و مزایا را ارزیابی کرده و بر شکاف‌های عمیق سیاسی و نهادی غلبه کنند.

معضلات اقدام جمعی اروپا

لرد هاستینگز اسمای، اولین دبیرکل ناتو یک‌بار جمله بسیار مهم و البته ناخوشایندی را در خصوص هدف تأسیس ناتو گفت: «هدف از تأسیس ناتو این است که اتحاد جماهیر شوروی بیرون از اروپا نگه داشته شود، آمریکایی‌ها در اروپا بمانند و آلمانی‌ها ضعیف نگه داشته شوند.» این عبارت نه‌تنها به دلیل اختصارش مشهور شد، بلکه حقیقت ناخوشایندی را نیز در خود داشت: حتی در زمان تأسیس در سال ۱۹۴۹، ناتو یک نهاد کاملاً ساده و بی‌چالش نبود.

دفاع در برابر شوروی بی‌شک هدف اصلی تشکیل این اتحاد بود اما ناتو همچنین به ایالات متحده امکان داد تا امنیت اروپا را تحت تأثیر خود نگه دارد، مانعی در برابر تبدیل شدن آلمان به یک نیروی نظامی مستقل باشد و به کشورهای اروپایی فرصت دهد تا پس از ویرانی‌های جنگ جهانی دوم به بازسازی بپردازند. با گذشت زمان، مشخص شد که ناتو نقش دیگری را نیز ایفا می‌کند.

برنامه اصلی – حداقل تا زمان دولت آیزنهاور – این بود که آمریکا پس از آماده شدن نیروهای اروپایی برای تأمین امنیت اروپا، به نقش‌آفرینی و حضور مستقیم در دفاع از اروپا پایان دهد. مارک تراختنبرگ، مورخ در این خصوص می‌گوید: «اگر آیزنهاور یک بار این را گفته باشد، هزار بار باید می‌گفت که حضور گسترده نظامی آمریکا در اروپا در ابتدا قرار بود موقتی باشد.» اما به زودی معلوم شد که کشورهای اروپایی در هماهنگی بر سر موضوعات دفاعی با هم مشکل دارند؛ اختلافات بر سر شناسایی تهدیدها، قابلیت‌های نظامی و هماهنگی دفاعی، شرایط را برای اینکه آمریکا به مأموریتش در اروپا پایان دهد، دشوار کرد.

به زبان اقتصادی، اروپا در حوزه دفاعی با یک مشکل اقدام جمعی مواجه بود: اگرچه از نظر منطقی و کارآمدی، ایجاد یک دفاع مشترک علیه اتحاد جماهیر شوروی برای کشورهای اروپایی منطقی به نظر می‌رسید، اما نبود انگیزه‌های کافی برای دولت‌های منفرد باعث می‌شد این کار دشوار باشد. ساده‌ترین راه‌حل برای پوشاندن این مشکل، ادامه رهبری آمریکا بود.

این وضعیت موجود برای دهه‌ها ادامه یافت، حتی با وجود اینکه کشورهای اروپایی در زمینه‌هایی به هم نزدیک شدند که در دهه ۱۹۴۰ به نظر غیرواقعی می‌آمد. بخش زیادی از اروپا اکنون اتحادیه پولی و گمرکی مشترکی دارد و توافق‌نامه شنگن ۱۹۸۵، آزادی حرکت در سراسر بخش وسیعی از این قاره را فراهم کرده است. با این حال، سیاست دفاعی همچنان به‌طور سرسختانه در سطح ملی باقی مانده است.

مشکل اقدام جمعی همچنین با تصمیمات سیاسی بروکسل و واشنگتن پیچیده‌تر شده است. در دهه‌های پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ناتو و اتحادیه اروپا به سرعت گسترش یافتند و تعداد کشورهایی که باید منافع آن‌ها مورد توجه قرار می‌گرفت افزایش یافت. از سوی دیگر، ایالات متحده نیز اغلب به‌طور فعال توانایی کشورهای اروپایی برای همگرایی در امور دفاعی خارج از چارچوب ناتو را تضعیف کرد و از خود ناتو به‌عنوان ابزاری برای اجرای دیگر اولویت‌های سیاسی خود، از جمله جنگ علیه تروریسم و مداخلات بشردوستانه، استفاده کرد.

در نهایت، عدم توانایی اروپا در دستیابی به اجماع برای اقدام جمعی در حوزه امنیت حتی با وجود اینکه تهدید روسیه واضح‌تر شده و خطر عقب‌نشینی آمریکا از اروپا افزایش یافته است همچنان پابرجاست. چالش امروز این نیست که نخبگان را متقاعد کنیم که اروپا باید برای ایستادگی روی پای خود بیشتر تلاش کند.

همان‌طور که امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه، در ماه آوریل اعلام کرد: «اروپا باید قوی‌تر شود، نه وابسته به آمریکا.» هرچند تعداد کمی از رهبران اروپایی به صراحت درباره این موضوع صحبت می‌کنند، در سال‌های اخیر موجی از نشریات و بحث‌های عمومی – که اغلب توسط دولت‌های اروپایی حمایت مالی می‌شوند – به بررسی این موضوع پرداخته‌اند که اروپا چگونه می‌تواند در غیاب آمریکا از خود محافظت کند. با این حال، این بحث‌ها اغلب به جای ارائه راه‌حل، چالش‌های ذاتی همکاری دفاعی بین کشورهای اروپایی را برجسته کرده‌اند. چهار معضل اصلی همچنان باقی است:

معضل ۱: تمرکز اروپا باید بر چه موضوعاتی باشد؟

اگرچه واشنگتن دوست دارد وانمود کند که «اروپا» به‌عنوان یک نهاد واحد فعالیت می‌کند اما در واقع چنین چیزی وجود ندارد. اتحادیه اروپا توانسته است اعضای خود را از نظر تجاری، مقرراتی و پولی به هم نزدیک کند، اما یک موجودیت سیاسی یکپارچه نیست؛ تصمیمات امنیتی همچنان در پایتخت‌ها که هزاران کیلومتر از هم فاصله دارند گرفته می‌شود. این موضوع به این معناست که کشورهای اروپایی تهدیدها را به‌طور یکسان درک نمی‌کنند. کشورهای اروپای شرقی نگران روسیه هستند، کشورهای جنوب اروپا درباره دریای مدیترانه و جریان مهاجران دغدغه دارند و کشورهایی مانند فرانسه به منافع خود در آفریقا و سایر نقاط توجه می‌کنند.

معضل ۲: هزینه‌ها کجا و برای چه اهدافی صرف شود؟

اگرچه هزینه‌های دفاعی اروپا از زمان آغاز جنگ اوکراین در فوریه ۲۰۲۲ تا ۲۵درصد افزایش یافته است، اما توانمندی‌ها – نه‌فقط هزینه‌ها – برای دفاع اهمیت دارند. از یک‌سو نیروهای موجود در سال‌های اخیر به دلیل کاهش بودجه تحلیل رفته‌اند و از سوی دیگر به سامانه‌های تسلیحاتی جدید و سرمایه‌گذاری در ظرفیت‌های تولید دفاعی به‌ویژه برای پر کردن کمبودهایی که به‌طور سنتی توسط ایالات متحده تأمین می‌شد (مانند سامانه‌های هوایی بدون سرنشین یا موشک‌های کوتاه‌برد و میان‌برد) نیاز جدی وجود دارد.

این وضعیت باعث بروز اختلافات عمده میان کشورها بر سر اولویت‌بندی در تولید محصولات دفاعی، جهت‌دهی به هزینه‌ها و مدیریت چگونگی جلوگیری از تکرار تلاش‌های سایرین شده است. برخی کشورهای عضو، به‌درستی نگران‌اند که سپردن اختیارات و تصمیم‌گیری‌های امنیتی به دیگر پایتخت‌های اروپایی – یا به بروکسل – ممکن است آن‌ها را در صورت وقوع جنگ واقعی در وضعیت دشواری قرار دهد.

معضل ۳: مزیت اقتصادی افزایش هزینه‌های دفاعی نصیب کدام کشورها می‌شود؟

نگاه محلی به منافع ناشی از افزایش هزینه‌های دفاعی از جمله مزایای اقتصادی آن در اختلاف میان کشورهای اروپایی نقش مهمی دارد. پیش‌بینی می‌شود در صورت فاصله گرفتن آمریکا از مشارکت در دفاع از اروپا، چگونگی هزینه بودجه مشخص شده در اتحادیه اروپا برای امور دفاعی هم به یکی از چالش‌ها میان کشورهای اروپایی تبدیل شود. کشورها به‌دنبال تقویت صنایع داخلی خود خواهند بود و در این مسیر اختلافات پررنگ‌تر خواهد شد. راه آسان در گذشته خرید تسلیحات آمریکایی بود اما این کار باعث شد اروپا نتواند صنایع دفاعی خود را در بلندمدت تقویت کند. هرچند صنایع دفاعی در اروپا رشدی پیوسته داشته‌اند اما این رشد آهسته بوده و نتوانسته نقش پیشران را در صنایع اروپایی ایفا کند.

معضل ۴: ساختار و سازماندهی همکاری‌ها در امور دفاعی باید چگونه باشد؟

مکانیسم‌های اروپایی برای فرماندهی مشترک جنگ یا تصمیم‌گیری در شرایط بحرانی طراحی نشده‌اند. از سوی دیگر، ناتو در دفاع از اروپا در مواقع بحران موقعیت بهتری دارد، اما همچنان به شدت به قابلیت‌ها و نیروی انسانی ایالات متحده وابسته است. هر مسیر معتبری برای آینده دفاعی اروپا باید به تقسیم کار میان نهادهای اتحادیه اروپا، ساختارهای موجود ناتو و تکامل واحدهای زیرمجموعه ناتو مانند مثلث وایمار (فرانسه، آلمان، لهستان) توجه کند.

سناریوی اول: بحران تایوان

این سناریو یک بحران در منطقه آسیا – اقیانوسیه را بررسی می‌کند که به احتمال زیاد منجر به عقب‌نشینی سریع و ناخواسته آمریکا از اروپا می‌شود. در چنین سناریویی اگرچه شاهد تلاش‌هایی برای مذاکره دوجانبه و اقدام برخی کشورهای اروپایی در جهت کاهش خسارت ناشی از خروج آمریکا از اروپا هستیم، اما محدودیت‌های عملی در سیستم‌های تسلیحاتی و ظرفیت نظامی ایالات متحده آن استراتژی را بی‌اثر می‌سازد. در مقابل، شوک ناگهانی و غیرمنتظره این بحران باعث می‌شود همکاری‌های دفاعی در سراسر اروپا افزایش یافته و به نوعی سازگاری داخلی منجر شود، که نظریه ژان مونه را به یاد می‌آورد که اتحادیه اروپا در مواقع بحران «شکل می‌گیرد.»

فضای سیاسی در واشنگتن و پکن چگونه است؟ همزمان، در آمریکا تیم کامالا هریس که می‌خواهد ثابت کند زنان نیز به مانند مردان می‌توانند سختگیر باشند بر سر کار است. در پکن نیز، فضا بسیار بحرانی است. دونگ جون، وزیر دفاع چین، هشدار داد که «هر کس جرأت جدا کردن تایوان از چین را داشته باشد، تکه‌تکه خواهد شد و نابود می‌شود.»

حال ببینیم چه شد که جنگ آغاز شد و چه واکنش‌هایی اتفاق افتاد. پس از یکسری اقدامات اقتصادی تلافی‌جویانه کوتاه بین تایوان و پکن، تنش‌ها به سرعت تشدید شد و نیروی دریایی ارتش آزادی‌بخش چین شروع به حرکت ناوگان خود برای محاصره تایوان کرد. کامالا هریس، رئیس‌جمهور آمریکا با مشاوره مشاوران خود، تصمیم به انجام مجموعه‌ای از اقدامات بر برچیدن این محاصره گرفت؛ نصب پرچم آمریکا بر روی کشتی‌های تایوانی و اسکورت کشتی‌های تجاری از میان محاصره نیروهای چینی که به تدریج تنگ‌تر می‌شد و پرواز B-۵۲ بر فراز تنگه تایوان از جمله اقدامات آمریکا در این زمینه بود. این اقدام آخر منجر به درگیری گسترده‌تری شد؛ یک جت جنگنده چینی که سعی داشت به یک پرواز آمریکایی نزدیک شود، در پی یک اشتباه محاسباتی با هواپیمای آمریکایی برخورد کرد و باعث کشته شدن خدمه هر دو هواپیما شد.

مدت کوتاهی بعد، یک ناوچه نیروی دریایی آمریکا که کشتی‌های تجاری را به سمت بندر هولین همراهی می‌کرد، با کشتی‌های چینی درگیر شد؛ این تبادل آتش باعث شد چهار ملوان آمریکایی کشته شوند. با افزایش درخواست‌های افکار عمومی در آمریکا برای تلافی و ضربه زدن به چین، هر دو طرف به سمت درگیری گسترده‌تری حرکت کردند.

ناوگان هفتم نیروی دریایی ایالات متحده در دریای شرق چین در حالت آماده‌باش قرار داشت، اما کامالا هریس دستور داد که ناوهای ناوگان پنجم و ششم از طریق کانال سوئز به دریای سرخ و خلیج عدن اعزام شوند. دو گروه ضربتی شامل ناوهای هواپیمابر در خلیج فارس مستقر شدند تا برای محاصره منابع نفتی چین آماده شوند، درحالی‌که گروه سوم مسیر خود را به اقیانوس آرام ادامه داد و برای اولین بار در دهه‌های اخیر دریای مدیترانه غربی را بدون حضور نیروهای دریایی آمریکا باقی گذاشت. هنگ‌های دریایی به سرعت به جزایر سنکاکو، گوام، و فیلیپین منتقل شدند و همچنین فرماندهی دهم نیروی هوایی و موشکی از آلمان به منطقه اعزام شد.

برای محافظت از این نیروها برنامه‌ریزان جنگی پیشنهاد کردند که تمام هواپیماهای نسل پنجم و بیشتر یگان‌های پهپادهای ایالات متحده از اروپا و خاورمیانه به این منطقه منتقل شوند. باتری‌های پاتریوت از پایگاه‌های اروپای شرقی حذف شده و به سرعت در اطراف پایگاه‌های در معرض خطر ایالات متحده مستقر شدند.

با توجه به کمبود ذخایر ایالات متحده و شدت درگیری‌ها، دارایی‌های نظامی آمریکا به سوی آسیا منتقل شد. در عرض دو ماه، بیشتر نیروهای زمینی آمریکا از اروپا به منطقه آسیا-اقیانوسیه انتقال یافتند. تا ماه سوم جنگ در اقیانوس آرام، تسلیحات هسته‌ای آمریکا در پایگاه‌های ناتو در اروپا باقی ماندند، اما تعداد نیروهای آمریکایی به شدت کاهش یافت. این امر باعث بهت و درماندگی در پایتخت‌های اروپایی شد؛ اروپا از زمان جنگ جهانی دوم به کمک نظامی آمریکا وابسته بود.

سیاستمداران اروپایی به سرعت واکنش نشان دادند و برخی تلاش کردند تا با حمایت از آمریکا، واشنگتن را به بازگشت به اروپا ترغیب کنند. با این حال، بیشتر کشورهای اروپایی تمایلی به دخالت در جنگ در آسیا نداشتند و مشکلات عملی مانع از بازگشت نیروهای آمریکایی شد. اتحادیه اروپا، مانند دوران بحران‌های پیشین، به سرعت وارد عمل شد و اوراق قرضه برای سرمایه‌گذاری در امور دفاعی اروپا صادر کرد.

با وجود منابع مالی جدید، هماهنگی دفاعی در اروپا موضوعی چالش‌برانگیز باقی ماند. به مرور زمان، ترکیبی از ساختارهای ناتو و گروه‌های جدیدی مانند شراکت شرقی میان لهستان، کشورهای بالتیک و فنلاند شکل گرفتند تا جای خالی آمریکا را پر کنند.

سناریوی دوم: تضعیف ناتو در پی مشکلات اقتصادی آمریکا

در این سناریو، بحران بدهی در آمریکا و محدودیت‌های مالی شدید باعث کاهش تدریجی حضور نظامی ایالات متحده در اروپا شد. در دهه ۲۰۲۰، بحران سیاسی و اقتصادی در آمریکا تشدید شد و تا سال ۲۰۲۹، به دلیل عدم توافق کنگره بر سر سقف بدهی، اقتصاد این کشور به رکود عمیقی فرو رفت. این بحران موجب کاهش ۲۰ درصدی بودجه دفاعی آمریکا شد.

نیروهای نظامی و تجهیزات مهمی که برای دفاع از اروپا ضروری بودند، به تدریج به مناطق دیگر به‌ویژه آسیا منتقل شدند. این کاهش تدریجی حضور آمریکا در اروپا، باعث نگرانی کشورهای اروپای شرقی شد که از تهدید روسیه بیم داشتند. با اینکه دولت آمریکا همچنان به تعهداتش در قبال ناتو و دفاع از اروپا اشاره می‌کرد، حضور نیروهای نظامی این کشور در سراسر قاره اروپا به کمتر از ۱۰ هزار نفر رسید.

کشورهای اروپای شرقی مانند لهستان و کشورهای بالتیک که بیشترین نگرانی را نسبت به تهدیدات روسیه داشتند، به تدریج به‌جای تکیه بر ناتو و آمریکا، به همکاری‌های چندجانبه و ملی روی آوردند. لهستان به تقویت نیروهای دفاعی خود پرداخت و همکاری‌های دفاعی با بریتانیا و کشورهای اسکاندیناوی را افزایش داد. این کشورها توانستند با افزایش بودجه دفاعی و احیای تولید تسلیحات، کمبودهای دفاعی خود را جبران کنند. با این وجود، عدم هماهنگی و همکاری گسترده در سطح اروپا، به این معنی بود که دفاع جمعی اروپا همچنان ضعیف‌تر از آن چیزی بود که باید باشد.

سناریوی سوم: شوک ترامپ

در این سناریو، دونالد ترامپ در دور دوم ریاست‌جمهوری خود تصمیم گرفت آمریکا را از نقش اصلی در ناتو خارج کند و مسئولیت دفاع از اروپا را به کشورهای اروپایی واگذار کند. با وجود مخالفت‌های داخلی، این تصمیم باعث شد آمریکا دیگر تأمین‌کننده اصلی امنیت اروپا نباشد. ترامپ با سیاست‌های خود به کشورهای اروپایی هشدار داد که باید بودجه دفاعی خود را افزایش دهند و به‌جای تکیه بر آمریکا، امنیت خود را تامین کنند. لهستان از این فرصت استفاده کرد و با پیشنهاد ساخت پایگاهی برای ۱۰,۰۰۰ سرباز آمریکایی، توانست نظر مساعد ترامپ را جلب کند و حمایت آمریکا را حفظ کند.

سایر کشورهای اروپایی نیز به دنبال مذاکرات دوجانبه با آمریکا رفتند، اما به موفقیت لهستان دست نیافتند. با این حال، اختلافات میان کشورهای اروپایی بر سر هزینه‌های دفاعی و همکاری‌های نظامی افزایش یافت. این اقدامات ترامپ باعث شد که ناتو به حالت نیمه‌فعال درآید و ساختار دفاعی اروپا به شکلی ناکارآمد و پراکنده تبدیل شود. بسیاری از کشورها همچنان به بودجه‌های دفاعی پایین خود پایبند بودند و تنها چند کشور مانند لهستان توانستند حمایت آمریکا را حفظ کنند. این وضعیت باعث شد که خطر درگیری‌ها و تنش‌های نظامی در اروپا افزایش یابد و مشکلات جدیدی برای رؤسای جمهوری آینده آمریکا به وجود آید که باید تصمیم می‌گرفتند آیا به اروپا بازگردند یا به روند خروج ادامه دهند.

نتیجه‌گیری

این سناریوها چالش‌های بزرگ پیش روی سیاست‌گذاران آمریکایی و اروپایی را در بازتعریف رابطه امنیتی میان این دو طرف برجسته می‌کنند. خروج تدریجی آمریکا از اروپا، هرچند دشوار و پیچیده است، اما ممکن و حتی محتمل به نظر می‌رسد. نتایج این سناریوها نشان می‌دهد که خروج سریع و کامل آمریکا می‌تواند منجر به واکنش‌های بهتر و هماهنگ‌تر اروپا شود، چرا که کشورهای عضو اتحادیه اروپا در زمان بحران تمایل دارند همکاری بیشتری از خود نشان دهند.

در مقابل، خروج تدریجی و ناقص آمریکا، واکنش‌های ضعیف‌تری در اروپا ایجاد می‌کند و باعث می‌شود کشورها از اقدامات قاطعانه برای تقویت دفاعی خودداری کنند. این تحلیل‌ها نشان می‌دهد که برنامه‌ریزی پیشاپیش برای خروج آمریکا از اروپا ضروری است و عدم برنامه‌ریزی می‌تواند منجر به پیامدهای منفی شود.

پایان

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا