یادداشتی به بهانه اکران آنلاین در فیلمنت: «علت مرگ: نامعلوم»؛ زُل زدن در چشمِ یک تراژدی

فیلم سینمایی «علت مرگ: نامعلوم» به نویسندگی و کارگردانی علی زرنگار و تهیه کنندگی مجید برزگر، با بازی بانیپال شومون، علیرضا ثانی فر، ندا جبرئیلی، علی محمد رادمنش، زکیه بهبهانی، رضا عموزاد، سهیل باوی، سعید رضایی کیا، میلاد مرادی، احمد دهقان رحیمی، منصور غنی جاهد، اشکان عاشوری، پس از سه سال توقیف، از ۵ دی ۱۴۰۳ در سینماها اکران خود را آغاز کرد.
به گزارش توسعه برند؛ «علت مرگ: نامعلوم» یکی از بحث برانگیزترین فیلمهای اجتماعی سال گذشته در سینمای ایران بود که از ۱۲ خرداد ماه سال جاری در سینما آنلاین فیلم نت عرضه شده است.
آنچه که در هنگام تماشای «علت مرگ: نامعلوم» ذهن مخاطب را درگیر می کند، دیالوگی است که علیرضا ثانی فر درباره تبار مسافری که مرده است به زبان می آورد و می گوید: «او افغانستانی است و من دو سال با آنها کار کرده ام و به خوبی آنها را می شناسم. او ایرانی نیست.»
این کاراکتر برای اینکه اعمال بعدی که خود او و چهار کاراکتر دیگر در قبال مسافر بخت برگشته انجام می دهند توجیه کند، ابتدا با «برچسب زنی» او را از جمع هشت نفره آنها «بیگانه سازی» می کند.
هانیه السادات رجبی در مقاله «مفهوم شر از دیدگاه هانا آرنت»، در توصیف «فقدان تعقل» می گوید: «آرنت برای مواجهه با چنین چالشی با تاثیر از تفکرات مارتین بوبر، اندیشه «دو تن در یک تن» یعنی رودررویی انسان با خویشتن خود یا «وجدان» را مطرح می سازد. کلید جلوگیری از بروز شر در دیدگاه وی درگیر شدن پیوسته عمل انسانی و وجدان است به گونه ای که بر اثر این درگیری جلوه ای از خودشناسی پدیدار می شود تا مانع از بروز شر گردد. بر همین اساس و با توجه به زمینه ایجاد شر (فقدان تعقل) نتیجه می گیرد که بزرگ ترین شرها از کسانی سر نمی زند که به ناچار باید با وجدان خویش روبرو شوند، بلکه بزرگ ترین اشرار آنانی هستند که اساسا به یاد نمی آورند زیرا هرگز به اعمال خود فکر نمی کنند.»
در جمع هفت نفره مسافران، تنها کسی که تمام مدت در حال توجیه اعمالش و طمع خودش است، کاراکتر علیرضا ثانی فر است. نخستین کسی که با دیدن دلارها در نایلون سیاه مخفی شده در ژاکت مسافر مرده، شروع به حساب و کتاب دسته های دلار و آن را با حقوق خودش مقایسه می کند، وی است. این آدم در تمام مدت با ارجاع به بیماری همسرش و ایرانی نبودن مسافر مرده، خودش را مستحق گرفتن دلارها می داند و دیگران را هم با خودش، با به یاد آوردن مشکلات شان در این مسیر همراه می کند.
آرنت درباره گزاره اجبار و مامور و معذور بودن معتقد است: «وی همچنین به صورت واضح به نقش اختیار انسان در زمینه اخلاق اعتقاد داشت و هیچ توجیه و بهانهای را برای ارتکاب اعمال شریرانه نمیپذیرفت زیرا اگر غیر از این باشد در هنگامی که مجال داوری در میان میآید همگان میتوانند ادعا کنند اوضاع و احوال زمانه و جوی که در آن میزیستند مسبب سر زدن اعمال شریرانه انسانهاست یا به عبارت دیگر “ماموراند و معذور”.»
از آنسو، کاراکتر راننده که در همه مدت از اتهام ناروای دزد بودنش از سوی کاراکتر گفته شده در سطور بالا ناراحت است، چشم به بهار دارد که هر ماه، مسافر اوست و با این توجیه که او، همسر صیغهای صاحب ماشین نادر است، باید ابراز علاقهاش را بپذیرد و با او در زندگی همسفر باشد در صورتی که بهار، هر بار از نزدیک شدن او به خودش امتناع میکند. بدین صورت، او پا را یک قدم فراتر از فردی گذاشته است که خودش، حریص پول بودنش را تقبیح میکند.
با کنشهای پیمان و امتناع او از سهیم شدن در دزدی پولها میتوان به مفهوم «وجدان» در تعریف بوبر ارجاع داد: «آگاهی انسان به آنچه هست و آنچه از گذرگاه این هستی منحصر به فرد میتواند باشد. فروماندن در آنچه هست زمانی روی میدهد که فرد برای آنچه میتواند باشد از خود بیرون نرود و به مناسبات گفتوگوی من و تو وارد نشود. این ندا خواه خودآگاه استعلایی باشد و خواه خودآگاه اخلاقی ـ اجتماعی سکولار، به درجات در هر فرد انسانی وجود دارد اما همگان به آن گوش فرا نمیدهند.»
پیمان با آنکه ممکن است رفیق های او ناتو از آب دربیایند و دست او را در حنا بگذارند، همدستی با دیگر مسافران را برنمیتابد حتی با اینکه این همدستی میتواند سفری راحت و در عین حال، پرخطر را برای او به سوی خارج از کشور به ارمغان بیاوردY از اینرو، پرخطر چون قاچاقچیان ممکن است با فهمیدن اینکه او چنین حجم از دلار در دست دارد، قصد جانش را کنند.
پیمان با قضاوت بین امر خوب و امر بد و ایستادگی بر امر خوب، خودش را از جمع دیگر مسافران جدا میکند و هانا آرنت در باب تفاوت «داوری» با اندیشیدن بیان میکند: «استعداد داوری کردن در موارد خاص یعنی توانایی برای گفتن این بد است، این زیبا است و …. با توانایی اندیشیدن یکی نیست. اندیشه با ناپیداها، با پندار چیزهای غایب سروکار دارد. داوری همیشه به چیزهای خاص و چیزهای نزدیک مربوط میشود. استعداد داوری و توانایی اندیشیدن مانند خودآگاهی و وجدان به یکدیگر پیوستهاند. اگر اندیشه یعنی دو ـ در ـ یکِ گفتوشنود صامت، دوگانگی درون هویت انسان را، که با خودآگاهی سروکار دارد و لذا وجدان را به فرآورده تبعی خود تبدیل مینماید متقابلا داوری یعنی فرآورده تبعی تاثیر رهاییبخش اندیشه نیز به اندیشه تحقق میبخشد و آن را در جهان ظواهر، که انسان هرگز در آن تنها نیست و بیش از آن مشغول است که بتواند بیاندیشد، آشکار مینماید. تجلی یاد اندیشه، شناخت نیست بلکه توانایی تمیز نیک از بد و زیبا از زشت است. و این توانایی میتواند دستکم برای من، در لحظههایی کمیاب که همه چیز آشکار است وسیلهای برای پیشبینی فاجعهها باشد.»
از دلایلی که بیگانه سازی نمایش داده شده در روند روایت «علت مرگ: نامعلوم» سهلالوصول میشود، این است که مخاطبان همانند مسافران آن ون هیچ پیشینهای از کاراکتر مسافر مرده ندارند و این موضوع باعث میشود از آنجا که یک کاراکتر مُرده، امکان معرفی خودش را ندارد، معرفی او به دست دیگران سپرده شود و هر کدام از آنها، از ظن خودشان یار او شوند. یار شدنی که ممکن است از اساس غلط باشد اما از آنجا که با مرگ مسافر، زبانی برای سخن گفتن از خود وجود ندارد، تبدیل به سیبلی شده است که دارتِ دیگران به سمت او پرتاب میشود. اتفاقی که سبب میشود آن مسافر از نظر دیگران مستحق آنچه که بر او و متعلقاتش روا داشته شده است، باشد. نظریه «برچسب زنی» هوارد بکر درباره ساحت اجتماعی این امر اعتقاد دارد: «هوارد بکر یکی از صاحب نظران نظریه «برچسب زنی» (Labeling Theory) در کتاب خود با نام «بیگانگان» (۱۹۶۳)، به شکل قابل توجهی، اهمیت معنا و محوری بودن این مفهوم را در رویکرد برچسب زنی نشان داد. بکر، تا حدی متاثر از نظریه یادگیری، معتقد بود که مصرف کنندگان ماری جوانا، اگر بخواهند به بیشترین حد لذت و نشئگی دست یابند، باید تجارب، معانی و اثرات خاص استفاده از ماری جوانا را فرا بگیرند. از این طریق آنها بیشترین لذت و نشئگی را تجربه خواهند کرد. وی تأکید نمود که واقعیت های اجتماعی به واسطه معانی مندرج در زندگی روزمره ساخت می یابند. در واقع، بکر حتی مدعی بود که تجارب و ادراکات ذهنی افراد در استعمال مواد مخدر نیز پیش از آنکه متاثر از عوامل زیست شناختی و داروشناختی باشد، به گونه ای اجتماعی ساخت می یابد.»
«علت مرگ: نامعلوم» در لوکیشنی بیابانی و در مسیر شهداد_کرمان فیلمبرداری شده است و محیطی که به تصویر کشیده شده، به جز مسافران و راننده ون به علت وسعت بیابانی منطقه، هیچکس قادر به مشاهده اعمال شان نیست بنابراین این انجام عمل سر پوش گذاشتن بر مرگ آن، دزدی و بی احترامی به جسد را برای آنها راحتتر میکند و از بار عذاب وجدان شان میکاهد. مناطق بیابانی و بزرگراهی، از سالیان دور و زمان ظهور قاتلان سریالی در آمریکای دهه ۱۹۷۰، محل مناسبی برای مخفی کردن مدارک مرتبط به جنایت مجرمان بودهاند چنانکه ظهور «قاتل بزرگراه» با نام اصلی رندی استیون کرافت را در همین راستا میتوان ارزیابی کرد و از سوی دیگر، انتخاب این محیط با مضمون اثر که همدستی برای پنهان کردن یک مرگ و تلاش در جهت در اختیار گرفتن اموالِ غیر است، همخوانی دارد.
همچنین، «علت مرگ: نامعلوم» از منظری در طیف مقابل اثری همچون «ساعت ۶ صبح» مهران مدیری قرار میگیرد بدین جهت که در آن اثر، همه مهمانانِ خانه تلاش داشتند تا سارا را از موقعیتی که در آن گرفتار شده است، نجات بدهند تا قربانی موقعیت رخ داده نشود. در اینجا، مسافران و راننده ون تلاش میکنند تا مسافر مُرده را از دارایی که منتسب به وی است، خلع کنند بدین شکل وی بعد از مرگ نیز در شمایلِ یک قربانی نمود پیدا میکند.
«علت مرگ: نامعلوم» به نویسندگی و کارگردانی علی زرنگار، نشان میدهد آدمها ممکن است در مواجهه با یک موقعیت غیر قابل تعریف دست به چه کارهایی بزنند و برای توجیه آن، از چه حربههایی بهره ببرند تا اعمال شان را توجیه کنند و عواقب آن را نادیده بگیرند، غافل از اینکه هر آدمی، بالاخره با عاقبتِ تصمیماتی که میگیرد، روبرو میشود همانند آنچه در سکانس پایانی اتفاق میافتد و نشانی از یک تراژدی است.
فرزاد جمشیددانایی