نقدی بر فیلم شه سوار ساخته حسین نمازی: شوخی با مرگ!

یکی از ایدههای قدیمی، جذاب و امتحان پسداده در سینمای کمدی، شوخی با مردگان است که فیلمهای زیادی حول محور آن ساخته شده است. چرا که چنین موضوعی با این حجم از تلخی، رگههایی از کمدی سیاه را با خود دارد که همین موضوع توجه فیلمسازان را به خود جلب کرده است. در سینمای جهان نیز به نمونههای زیادی از این قبیل آثار برمیخوریم که از شاخصترینهایشان میتوان به فیلمهای چهار عروسی و یک تشییع جنازه و گربه سیاه، گربه سفید اشاره کرد. در سینمای ایران نیز گهگاه به آثاری از این دست برخورد میکنیم که از جمله میتوان به فیلم سینمایی شادروان ساخته حسین نمازی اشاره کرد که مورد توجه منتقدان و نیز مخاطبان سینمای ایران قرار گرفته است.
شهسوار به کارگردانی حسین نمازی تازهترین محصول سینمای ایران در این باب به حساب میآید که این روزها بر پرده سینماهای کشور است. نمازی پس از موفقیت شادروان بار دیگر به سراغ سوژهای مشابه رفته و قصه آدمهایی روایت میکند که در حاشیه شهر زندگی کرده و روزگارشان از فروش محصولات الاغ میگذرد! راوی داستان هم کسی نیست جز شیرزاد پسر ارشد خانواده که میخواهد عروسی خواهر ناشنوایش را با پسرعموی خود قهرمان را پس از چهار سال ناکامی و بدبیاری برگزار کند. شهسوار با ریتم خوبی آغاز شده و خیلی زود هم به نقطه عطف نخست (مرگ داشی عمو و بزرگتر دو خانواده بر اثر سقوط از الاغ) میرسد. اتفاقی که کل فیلمنامه را تحتالشعاع خود قرار داده و نقشی کلیدی در پیشبرد آن دارد.
باور خرافی اقوام دو خانواده بابت اینکه هر بار مراسم به دلیل مرگ یکی از آنها بهم میخورد، تاثیر مهمی بر پیشرفت داستان و بخش مهمی از شوخیها نیز حول محور آن شکل میگیرد. تلاش شیرزاد نیز برای پوشاندن موضوع و مخفی نگه داشتن مرگ داشی تا پس از برگزاری عروسی، در تضاد کامل با دهن لقیهای برادرش یحیی و پدرش خدمت قرار داشته و بعضا به خلق شوخیهای بامزهای ختم میشود که بخش مهمی از آن در طویله اتفاق میافتد! از طرف دیگر ورود مهمانها و ساکن شدنشان در خانه خدمت، تنش و اضطراب حاکم بر داستان را بالا برده و شیرزاد را در مقام قهرمان به تکاپو وادار میکند.
برده شدن الاغهای اجارهای توسط مالک آنها، نقطه عطف بعدی فیلمنامه شهسوار به حساب میآید که شوک مناسبی به فیلم داده و تماشاگر را در بیم و امید نسبت به فرجام کار دو خانواده و معیشتشان قرار میدهد. با این حال نیمه میانی فیلم به وضوح از داستانهای فرعی خالی بوده و اندک داستانکها نیز کشش و رمق کافی را ندارند. برای مثال میتوان به کمشنوا بودن خواهر شیرزاد و فهمیدن آن توسط تنها مهمان خوش سرولباس و متفاوت اشاره کرد! نقشه شیرزاد برای گرفتن دیه از بیمه، نقطه عطف بعدی است که قصه را به سمت پرده پایانی برده و جلوی افت کامل فیلم را میگیرد. اندک شوخیهایی که نمازی برای این بخش طراحی کرده، نسبتا خوب از آب درآمده و تماشاگران شه سوار میخنداند.
حسین نمازی پس از موفقیت شادروان بار دیگر سراغی سوژهای شبیه به آن رفته و تلاش کرده تا با پروپیمانتر کردن قصه آن، کمدی متفاوتی بسازد. به لحاظ کارگردانی، شهسوار با توجه به تعدد شخصیتها و پلانهای شلوغ، فیلم سختی به نظر میرسد که نمازی تا حدودی از آن موفق بیرون آمده است. اما مشکل اصلی شهسوار فیلمنامه آن است که کشش لازم برای یک فیلم نود دقیقه را نداشته و از تضاد میان مرگ و زندگی و شادی و عزا برای خلق شوخیهای خود بهره درستی نگرفته است. نمازی در انتخاب بازیگران اصلی فیلم خود نیز آنچنان که باید موفق عمل نکرده و از پتانسیل بازیگران امتحان پس داده عرصه کمدی همچون: عباس جمشیدیفر، گیتی قاسمی و هادی کاظمی به درستی استفاده نکرده است. به همین خاطر هم نقشآفرینی آنها رونوشت کمرنگی از بازیهای قبلیشان به حساب میآید. مهراد صدیقیان هم اساسا مناسب شخصیت شیرزاد نبوده و کاملا از نقش بیرون زده است. در این میان تنها شاهد تک لحظات خوبی از بازیگران نقشهای فرعی هستیم که خنده ای از تماشاگران خود میگیرند. همینطور حضور کوتاه عزتالله رمضانیفر در نقش داشی که پس از سالها دوری از بازیگری تاثیرگذار نشان میدهد.
شهسوار از آن دسته فیلمهایی است که برای چندمین بار ثابت میکند که موفقیت یک فیلم سینمایی به ویژه در ژانر کمدی، نمیتواند تضمین کافی برای موفقیت فیلم مشابه بعدی باشد.
منبع: فیلیمو