سهشنبههای نیمبها؛ تجربه سینما و احیای «برند سرگرمی روبیکا» در کنار کمدیهای پرفروش

«سهشنبههای نیمبها» نهتنها یادآور سنتی محبوب در میان علاقهمندان به هنر هفتم است، بلکه فرصتی کمنظیر برای تقویت هویت برند روبیکا بهعنوان مرجع خرید بلیت و تجربه جمعی سینما محسوب میشود. روبیکا با تسهیل مسیر دسترسی به بلیت و تاکید بر اوقات شاد و جمعی، جایگاه خود را بهعنوان برند پیشگام در حوزه سرگرمی و تجربه سینمایی تقویت میکند و با حمایت از سنتهای سینمایی، ارتباط احساسی خود با مخاطبان را عمق میبخشد.
به گزارش توسعه برند، سینما برای بسیاری از ما چنین مکانی است؛ نه صرفاً تفریحی گذرا، بلکه پناهگاهی موقتی برای فرار از انبوههی ذهن و واقعیت. جایی که با خاموشی چراغها و آغاز فیلم، فرصتی فراهم میشود برای شنیدن صدایی دیگر، دیدن نوری دیگر، و تجربهای که اگرچه خیال است، میتواند به شکل عجیبی التیامبخش باشد. گاهی یک لبخند ساده، یک شوخی خوب، یا حتی یک دیالوگ آشنا، کافیست تا چیزی درونمان دوباره روشن شود؛ چیزی که گمان میکردیم از دست رفته است.
چهار کمدی روی پرده: از بدل صدام تا فرقه ارواح
صددام، نخستین تجربه کارگردانی پدرام پورامیری در حوزه کمدی است؛ فیلمی که با ایدهای جسورانه درباره بدل صدام در تهران آغاز میشود و با حضور رضا عطاران، همانقدر که میخنداند، مخاطب را بین مرز واقعیت و شوخی معلق نگه میدارد. عطاران در نقش صلاح، شانه به شانهی صدام میزند، و فیلم با زبان کنایه، چهرهای کاریکاتورگونه از دیکتاتور میسازد که هم آشناست، هم غریب. بازی عطاران ستون اصلی فیلم است، همانطور که کارگردان با همهی خامیها، نشان میدهد ایده دارد و از کلیشه فاصله گرفته است.
سلام علیکم حاجآقا، فیلمی توقیفی با بازی حمید گودرزی، لیلا اوتادی و شهره لرستانی، حالا بعد از چند سال در نهایت رنگ پرده را دیده. موضوعش ساده است: یک طلبه با مشکلات روزمره مواجه میشود و درگیر حوادثی عجیب. فیلم، بیشتر از آنکه ساختاری نو داشته باشد، در روایتِ شوخیهای خنثی گرفتار است، اما همین مواجهه کاریکاتورگونه با نهادهای رسمی و روایت “حجتالاسلامی که گیر میافتد”، به آن جنبهای انتقادی بخشیده که در بازار سینمای کمدی ایران کمتر دیده میشود.
خانه ارواح ساخته کیارش اسدیزاده، تلفیقیست از ژانر معمایی و کمدی سیاه. پژمان جمشیدی، ستاره پسیانی، نازنین بیاتی و رضا کیانیان در فیلمی حضور دارند که بین واقعیت و خیال حرکت میکند؛ خانهای در دهه ۳۰، یک راز خانوادگی، و ارواحی که بیش از آنکه ترسناک باشند، آینهای هستند از درون تهی یک طبقه اجتماعی. فیلم جسارت این را دارد که بدون فریاد و جیغ، نقد کند، و شاید به همین دلیل در گیشه هم جای خودش را باز کرده.
دایناسور همچون دیگر ساختههای مسعود اطیابی، بیشتر سرگرمکننده است تا دغدغهمند. با داستان ساده گرفتن یک گواهی عدم اعتیاد، و زوج همیشگی پژمان جمشیدی و امیر جعفری، فیلم روی موقعیتهای طنز شهری حساب کرده. اما چیزی در این فیلم هست – شاید همان شتاب، همان بیدغدغگی – که نشان میدهد چطور سینمای کمدی گاهی فقط مصرفی میشود. هرچند تماشاگر خنده میخواهد، اما گاهی چیزی فراتر از آن را هم انتظار دارد؛ چیزی که در لابهلای شوخیها ناپدید شده.
سهشنبههای نیمبها؛ یک سنت!
شاید سهشنبهها با بلیت نیمبها، بیش از آنکه صرفهجویی باشند، فرصتی باشند برای حفظ یک سنت، برای یادآوری اینکه سینما هنوز میتواند محل ملاقات باشد؛ با فیلم، با مردم، با خودمان. چیزی که نمیشود در موبایل پیدا کرد. کمدیهایی مثل همین چهار فیلم، با همه ضعفها و قوتهایشان، ما را به آن تجربه جمعی بازمیگردانند؛ به لحظهای که جمعی بینام، همزمان میخندد، و برای چند ثانیه، فاصله آدمها از میان میرود.
سینما، فقط پرده نیست؛ لحظهای است که آدمها، بینیاز از اسم و جایگاه، کنار هم مینشینند، خنده میزنند، یا به سکوتی مشترک میرسند. شاید فیلمها همیشه خوب نباشند، شاید بسیاریشان ساخته میشوند که تنها بفروشند، اما تجربهی سینما رفتن، هنوز هم چیزی دارد که هیچ چیزی نمیتواند بهتنهایی جایگزینش شود. این تجربه را باید زنده نگه داشت. اگر نه برای فیلم، برای آن حس مشترک بودن. شما میتوانید با استفاده از سرویس بلیت سینمای روبیکا (کلیک کنید) برای سهشنبه یکی از این چهار کمدی جذاب را، بنا به سلیقه خود، انتخاب کنید و پرفروشهای سینمای ایران را با نصف قیمت تماشا کنید.