سه بحران نظام بینالملل بعد از جنگ اسرائیل با ایران

۰۷:۰۰ – ۰۷ تیر ۱۴۰۴
باشگاه خبرنگاران جوان – جنگ افروزی رژیم صهیونیست علیه ایران و البته همراهیهای آمریکا و دیگر قدرتهای غربی با این رژِیم، صرفا نباید محدود به این گزاره باشد که این دسته از بازیگران با توان هستهای ایران مشکل دارند. بسیاری از تئوریسینهای برجسته حوزه روابط بین الملل نظیر جان میرشایمر استاد روابط بین الملل دانشگاه شیکاگو آمریکا به صراحت اذعان میکنند که چشم اندازهای مد نظر جریانهای مخالف با ایران از این حیث، به مراتب گستردهتر است.
در تازهترین نشانه از این رویکرد شاهد بودهایم که اخیرا (قبل از آتش بس میان ایران و اسرائیل) دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا به صریحترین شکل ممکن صحبت از ضرورت تغییر نظام سیاسی در ایران کرده است! نظام سیاسی که به اعتراف برخی اندیشکدههای غربی یک عضو مهم از محور متحد با چین، روسیه و کره شمالی است و واشینگتن قصد دارد به زعم خود از طریق ضربه به ایران، بسترهای مساعدی را برای تقابل با دیگر اعضای محور مذکور فراهم کند. با این همه، این چشم اندازی است که آمریکا برای خود ترسیم کرده و طرفهای دیگری نیزی در معادلات مرتبط دخیل هستند که نمیتوان نسبت به آنها و دستورکارهایشان بیتفاوت بود.
در این چهارچوب، بیراه نیست اگر بگوییم جنگ افروزی رژیم صهونیستی و البته آمریکا علیه ایران، با ۳ بحران جدی برای نظام بین الملل همراه شده است.
۱. برجستهسازی یک بحران گفتمانی جدی برای غرب
ایران یک عضو معاهده NPT است و البته که آژانس بین المللی انرژی اتمی نیز بخش قابل توجهی از نظام بازرسی خود قبل از تجاوز اخیر به کشورمان را معطوف به ایران کرده بود. در عین حال، مذاکرات میان ایران و آمریکا با میانجی گری عمانیها در جریان بود تا یک راه حل دیپلماتیک برای مساله هستهای کشورمان پیدا شود. با این حال، مدیر کل آژانس با یک رفتار کاملا سیاسی زمینه را برای تصویب قطعنامهای علیه ایران فراهم کرد که بهانه اسرائیل برای جنگ افروزی علیه کشورمان شد.
نکته عجیب اینکه پیشتر ایران در قالب افشاگریهایی که به واسطه انتقال بخش قابل توجهی از اسناد محرمانه صهیونیستها به خاک خودانجام داده بود تاکید کرد که مدیرکل آژانس هماهنگیهای قابل توجهی با اسرائیل به عنوان یک عضو خارج از NPT در پرونده ایران داشته و بسیاری از گزارههای مد نظر آنها را در قالب گزارشهای خود علیه ایران لحاظ میکرده است. مجموع این مسائل یک پیام دارد: تجاوزات رژیم اشغالگر قدس و آمریکا علیه ایران، در تضاد جدی با اصولی است که گفتمان غربی حکمرانی سال هاست با تکیه بر آنها سعی در تضمین تداوم حاکمیت خود بر جهان در چهارچوب نظام بین الملل دارد.
اکنون شمار قابل توجهی از تحلیلگران اذعان میکنند که چرا باید عضو NPT بود وقتی هیچ حمایتی از کشورها انجام نمیشود؟ چرا نباید تسلیحات هستهای داشت وقتی اصول متعارف بین المللی نزد بازیگرانی نظیر آمریکا هیچ احترام و اعتباری ندارند؟ ترامپ همچون دیگر رفتارها و اقدامات خود، این مرتبه نیز ضربهای جدی به یکی از بنیانهای مهم گفتمان نظام حکمرانی غرب وارد کرده است. در واقع، وی با همکاری صهیونیستها در حال تبدیل کردن کشورش به موجودیتی است که رهبران آمریکا سالها با انتقاد از این مدل رفتاری به دیگر کشورها حمله میکردند!
این موضوع خود یکی از نشانههای ضعف فزاینده نظام بین الملل غربگرای جهان تحت رهبری آمریکا است. نظام بین المللی که انگار احساس خطر کرده و در حال قربانی کردن اصول مطلوب خود برای حراست از چهارچوبهایی است که پشت آنها پنهان شده است.
۲. مذاکره! کدام مذاکره؟
تقریبا اغلب رسانههای مطرح آمریکایی از زمان تجاوز رژیم اسرائیل و خودِ آمریکا به ایران، بارها در گزارشهای مختلف خودشان به این مساله اعتراف کردهاند که مذاکرات دولت ترامپ با ایران نه از روی حسننیت بلکه صرفا پوششی بوده تا اقدامات ماجراجویانه علیه ایران و منافع ملی این کشور انجام شود. به بیان ساده تر، ترامپ عملا سعی داشته شرایطی را فراهم کند که با نمایش مذاکره، زمینههای لازم برای حمله به ایران فراهم شود.
تنها اندکی قبل از حمله دولت آمریکا به سه سایت هستهای ایران نیز وی از مدت دو هفتهای برای تصمیم گیری در مورد ایران خبر داده بود! موضوعی که دروغ بودن آن نیز ثابت شد و باید پرسید آیا واقعا دیگر صحبت از مذاکره آن هم با آمریکا معنا دارد؟ آیا آمریکا میتواند خود را در مقام بازیگری که صاحب حسن نیت است و در مذاکرات به نحوی مثبت ایفای نقش میکند، معرفی کند؟ آنچه ترامپ و دولت آمریکا در مدت اخیر در رابطه با ایران نشان دادند، نوعی ضربه به خود و گفتمان حکمرانی آمریکایی در محیط بین المللی بود.
اکنون دولتها در اقصی نقاط جهان بیش از پیش متوجه میشوند که قدت منطق در جهان چندان اهمیتی ندارد و آنچه که تعیین کننده است صرفا زور و قدرت نظامی است. حتی اگر از این زاویه نیز به ماجرا نگاه کنیم، یکی از بنیانهای اصلی حکمرانی آمریکایی که مدام تاکید برگفتگو و تعامل و مقابله با اقتدارگرایی و خشونتطلبی را مورد اشاره قرار میداد، دیگر از ارزش و اهمیتی برخوردار نیست. این مساله نیز یک ضربه جدی برای آمریکا به عنوان کشوری است که خود را بازیگر هژمونیک نظام بین المللی کنونی جهان ارزیابی میکند.
اکنون مذاکره و گفتوگو، خندهدارترین چیزی است که میتوان از زبان فردی نظیر رئیس جمهور آمریکا شنید و به آن اعتماد کرد و آن را راهی برای رسیدن به یک نتیجه ارزیابی کرد. به جای مذاکره، کشورها یاد گرفتهاند که برای امنیت خود آماده جنگ شوند!
۳: ظهور یک سیاست هستهای جدید
تقریبا اغلب صاحب نظران تاکید دارند که ایران در طی سالهای اخیر بیشترین همکاری را با آژانس بین المللی انرژی اتمی داشته و در عین حال کمترین بهره را از حمایتهای این نهاد بین المللی برده است. ایران طبق مقررات آژانس کلیه فعالیتهای خود را مدام به این نهاد گزارش میداد با این حال در پایان چیزی جز بدعهدی و سوعملکرد از این نهاد و مدیر کل آن ندید.
قبل از حمله به سایتهای هستهای ایران، مکان این سایتها کاملا مشخص بود و بازرسان آژانس نیز در طی دو دهه اخیر بارها از آنها بازدید کرده بودند. با این حال، اکنون ایران و البته دیگر کشورها به عینه میبینند که سیاست شفافیت هستهای دیگر راهگشا نیست و ابهام هستهای میتواند سیاست کارآمدتری باشد. بسیاری از منتقدان ترامپ درست به همین دلیل از رئیس جمهور آمریکا انتقاد میکنند و ژست وی مبنی بر ضربه زدن به تواناییهای هستهای ایران را زیر سوال میبرند. مامون فندی استاد دانشگاه جورج تاون به تازگی در توئیتی گفته است ترامپ مدعی است پروژه هستهای ایران را نابود کرده با این حال، آنهایی که تاریخ خواندهاند میدانند که پروژه هستهای ایران تازه آغاز شده است!
بیراه نیست اگر بگوییم در جهان کنونی این موضوع اکنون بیش از هر زمان دیگری برجسته شده که به جای شفافیت هستهای باید به سمت ابهام هستهای پیش رفت. زیرا نه آژانس بین المللی انرژی اتمی نه NPT، و نه قدرتهای مدعی حمایت از مقررات بین المللی، هیچکدام در برابر کشوری که با دیدگاههای آن اتفاق نظر نداشته باشند و آن را در اردوگاه فکری خود نبینند کنار نخواهند آمد و به هر شکل ممکن سعی در نابوسازی توان هستهای آن خواهند داشت.
ورای همه این ها، در جهان کنونی که قانون جنگل و اقویا حاکم است، نه گفتمان و گفتوگو بلکه سلاح است که میتواند تضمین کننده امنیت کشورها باشد. این همان چیزی است که در نقطه مقابل ادعاهای جهان غرب و مخصوصا آمریکا قرار دارد و نشان میدهد که نظم مطلوب آمریکایی در حال رسیدن به نقطه پایان خود است.
منبع: فرارو