وب گردی

عدلی که در حکایت گم نیست؛ چرا سعدی هنوز آینه‌دار ماست؟

۱۷:۲۴ ۲۷ تیر ۱۴۰۴

باشگاه خبرنگاران جوان – در میان شاهکارهای ادب فارسی، شاید هیچ کتابی از حیث نام و معنا -اسم و مسمی- دقیق‌تر و متناسب‌تر از بوستان و گلستان سعدی نباشد. نمی‌شود که به صورت کاملاً اتفاقی و بدون قصد قبلی کتاب را باز کنی و حکایتی شیرین یا داستانی پندآموز یا بیتی شیوا نخوانی و لذت نبری و فکر نکنی این مرد از چه مشربی سیراب شده است و چطور با فاصله هفتصد سال هنوز آینه‌داری می‌کند امروز ما را؟

در باب دوم گلستان، حکایتی است که خواندنش لطفی دیگر دارد:

کاروانی در زمین یونان بزدند و نعمتِ بی‌قیاس ببردند، بازرگانان گریه و زاری کردند و خدا و پیمبر شَفیع آوردند و فایده نبود.

چو پیروز شد دزدِ تیره‌روان

چه غم دارد از گریه کاروان؟!

لقمان حکیم اندر آن کاروان بود. یکی گفتش از کاروانیان: مگر اینان را نصیحتی کنی و موعظه‌ای گویی تا طرفی از مالِ ما دست بدارند که دریغ باشد چندین نعمت که ضایع شود. گفت: دریغ کلمه حکمت با ایشان گفتن.

آهنی را که موریانه بخَورد

نتوان برد از او به صِیقَل زنگ

با سیه‌دل چه سود گفتن وعظ؟

نرود میخِ آهنین در سنگ

(و لقمان در ادامه گفت) همانا که جرم از طرف ماست

به روزگارِ سلامت، شکستگان دریاب

که جبرِ خاطرِ مسکین بلا بگرداند

چو سائل از تو به زاری طلب کند چیزی

بده وگرنه ستمگر به زور بستاند

برگی از کلیات سعدی (نسخه خطی) به خط محمد حسینی اصفهانی
در همین نگاه کوتاه سه نکته را می‌توان از این حکایت دریافت، که کاربست هرکس در هر کار و شغلی باشد:

اول اینکه هر حرف را به جای خود باید زد، و هر گوش و دلی نمی‌تواند شنوا و پذیرای حرف حق و حکمت باشد. شنیدن و پذیرفتن حق، تربیت می‌خواهد و زمینه؛ و این هر دو در موقع حادثه خلق نمی‌شوند و نیاز به ممارست و تربیت و مراقبت و روندی خردمندانه و پروراننده سجایای اخلاقی دارند. پس لقمان حرمت سخن حکمت‌آمیز خود را نگه می‌دارد و آن را در ضمیر ناپذیرنده و نابود شده راهزنان هدر نمی‌دهد؛ که این حدیث را به خاطر می‌آورد که حکمت گمشده مؤمن است، و سخن برآمده از حکمت دانه‌ای را می‌ماند که در شوره‌زار افکندنش هدر دادنش است. مانند این بیت از بوستان:

دریغ است با سفله گفت از علوم،

که ضایع شود تخم در شوره بوم

دوم نکته‌ای مدیریتی است، اینکه قبل از رخ دادن فاجعه باید زمینه‌های آن را از بین برد. قبل از اینکه کسی به راه دزدی و راهزنی برود باید برای آینده او اندیشید. قبل از اینکه کسی از راه نادرست و به ظلم بخواهد کسب روزی بکند باید برای برآوردن نیاز روزانه او برنامه‌ای داشت، که فکر دزدی و کار خلاف قانون و حرام به ذهنش نرسد. این موضوع دو مؤلفه دارد، یکی تربیت است که گفته شد و دیگری رحمت است.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند: الخَلقُ عِیالُ اللّه ِ، فأحَبُّ الخَلقِ إلی اللّه ِ مَن نَفعَ عِیالَ اللّه ِ، و أدْخَلَ علی أهلِ بَیتٍ سُرورا _ مردم عائله و خانواده خدا هستند؛ پس محبوبترین کس نزد خدا، آن است که به عائله او سود رساند و خانواده‌ای را خوشحال کند.

وقتی کسی باور داشته باشد که مردمان خانواده خدا هستند، پس باید برایشان رحمت آورد و کارشان را به سامان رساند و به درستی برنامه‌ریزی کرد، پس باید به ماندگاری و درستی شیوه مراوده با آنها اندیشید، پس باید به بهتر شدن روزگارشان فکر کرد و آنها را شناخت و بستری برای رشد و هم افزایی‌شان فراهم کرد؛ که نه تنها وظیفه اصلی که رشد حاکمان هم در همین است.

نکته سوم که خاستگاه همین حکایت هم می‌تواند باشد، مبحث عدل است و رابطه‌اش با فقر و گدایی از یک سو و ظلم و سرکشی از سوی دیگر. عدل آشکارترین و در عین حال پنهان‌ترین همراه ما در روزگار است؛ عیان‌ترین و زیربنایی‌ترین چیزی است که در جوامع می‌توان دید، و بنیان این حکایت. معنایی که نشانه‌های زیادی دارد، و در این حکایت لقمان، تقصیر _کوتاهی در گستردن و تحقق عدل_ را متوجه خود می‌بیند به عنوان یکی از مردمان اهل خرد در هر جامعه‌ای. او وضع کاروان تاراج شده را وضع روزگار خود می‌بیند و دانایان و توانایان را مقصران این وضع.

پند لقمان _و البته سعدی_ در دو بیت پایانی این است که اگر در روزگار سلامت به فکر دستگیری و رسیدگی به کار افتادگانِ روزگار نباشیم و نیندیشیم که عدل باید محقق شود و هرچیز به جای خود و هر کار از مجرای خود به جریان بیفتد، تا کسی گرسنه و تنگدست نباشد که شأن انسانی‌اش چنان افول کند که به دریوزگی و گدایی برسد، اگر در روزگار کودکی نیندیشیم که باید برای هر کودک نوآمده دوباره و دوباره آموزشی باشد و تربیتی و پرورشی که توانایی و عزت نفسش باشد در بزرگی، اگر به هر فرزند خود یا همسایه مهر به وطن و شرافت و سخت‌کوشی و حق‌گزاری و احترام و ادب و طبیعت دوستی و… را یاد ندهیم، و اگر دارایی و سرمایه‌هایمان را برای تربیت و آموزش و شناخت و پراکندن و کاشتن دانه‌های مهر صرف نکنیم _که خود بهترین نوع پیشگیری است_ وقتی فاجعه‌ای رخ می‌دهد و کسی به زور و متوسل می‌شود و مال و جان کسی را به ناحق می‌گیرد و خیانت می‌کند و شرافت را زیر پا می‌گذارد و… و ناچار با توسل به قانون باید او را وادار به رفتار صحیح کرد یا تنبیه و زندان و مجازاتی برایش در نظر گرفت؛ باید او را هم قربانی بی‌عدالتی دانست، هرچند مجرم است.

سعدی کارش قصه گفتن است. حکایتی گفته و رفته. کارش کاشتن است، می‌کارد و می‌رود… هنوز هم در هر برگ بوستان و گلستان دارد می‌گوید و می‌رود و دانه اندیشه می‌کارد و گل‌های رشد و فهم می‌رویاند، و این معنا را باید اهل خرد دریابند؛ که خود او گفته است:

مرد باید که گیرد اندر گوش

ور نوشته است پند بر دیوار

منبع: مهر

علی عزیزی

من به بررسی و پوشش اخبار مربوط به تجارت کشاورزی، صنعت و وب‌گردی پرداخته و تلاش می‌کنم تا تصویری کامل از این زمینه‌ها ارائه دهم. هدفم این است که تحولات این حوزه‌ها را از طریق تحلیل‌های دقیق و پوشش خبری به مخاطبان منتقل کنم و آنان را در جریان تازه‌ترین اتفاقات قرار دهم.

اخبار مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا