بیماری هلندی در سیاست های نظامی اسرائیل

در سرزمینی که با حمایتهای بیدریغ نظام سرمایهداری جهانی، از والاستریت تا پنتاگون، تسلیحات پیشرفتهترین ارتش منطقه انباشته میشود، شکستهای پیاپی در برابر نیروهای نامتقارن، نه فقط علامت سوالی بر سر کارآمدی قدرت سخت، بلکه آینهای تمامنما از بیماری ساختاری یک نظام امنیتی است که در تله «بیماری هلندی نظامی» گرفتار آمده است. رژیم صهیونیستی، با اختصاص بیش از ۵ درصد از تولید ناخالص داخلیاش به بخش نظامی و اتکا به کمکهای نظامی سالانه آمریکا (که بیش از ۳ میلیارد دلار در سال است)، در ظاهر یکی از قلل قدرت سخت جهانی است. اما همین رژیم، در برابر موشکهای بومی و تاکتیکهای مقاومت مردمی، بارها و بارها از نوار غزه تا جنوب لبنان، زانو زده است.
مفهوم «بیماری هلندی» که در اقتصاد به اثرات منفی یک رونق درآمدی وابسته به یک منبع خاص (مثل گاز یا نفت) اطلاق میشود، در اینجا به ساختار نظامی رژیم اسرائیل بسط داده شده است: انباشت کمکهای خارجی، وابستگی افراطی به فناوریهای وارداتی، و غفلت از سرمایه اجتماعی، دیپلماسی فرهنگی، و مشروعیت نرم.
در برابر این ماشین جنگی پُر زرقوبرق، جمهوری اسلامی ایران ایستاده است؛ قدرتی که نه از دل قراردادهای میلیاردی با صنایع نظامی غرب، بلکه از دل محرومیت و محاصره سر برآورده است. ایران نه عضوی از ناتو است، نه با ارتشهای متحدین رزمایش برگزار میکند، و نه حتی از حمایت کشورهای منطقهای برخوردار است؛ اما در عوض، به سلاحی تکیه دارد که در زرادخانه هیچ قدرتی یافت نمیشود: ایمان به هدف، اتکا به توان بومی، و پیوندی ژرف با عمق راهبردی منطقهای.
در جنگ اخیر، موشکهایی از غزه بر فراز تلآویو به پرواز درآمدند که مسیرشان را نه GPS ناتو مشخص میکرد، نه هواپیماهای هشدار سریع آمریکا رهگیریشان را تضمین میکردند. بلکه محصول ارادهای بودند که در دل زاغهها، در سایه محاصره، اما با چشمانی دوخته به آسمان آرمان، ساخته شدند. در همان زمان، سامانههای گنبد آهنین – ساخت مشترک اسرائیل و آمریکا – در برابر بارانی از موشکهای مقاومتی، بارها دچار خطا شدند. این نه فقط شکست فناوری بود، بلکه شکست یک ذهنیت بود؛ ذهنیتی که قدرت را در انباشت میبیند، نه در پویایی.
چنانکه تجربه آمریکا نیز نشان میدهد، قدرت سختِ بدون مشروعیت نرم، محکوم به شکست است. ایالات متحده با آنکه در هر جنگی هزاران تُن بمب فرو ریخت، در ویتنام، عراق، افغانستان و حتی سوریه، موفق نشد ثباتی پایدار و مشروعیتی مردمی پدید آورد. همان سرنوشتی که اسرائیل در غزه و لبنان تجربه کرد: تسلط موقت نظامی، اما انزجار و مقاومت درازمدت.
آنچه رژیم صهیونیستی را به درون این بحران کشانده، نه صرفاً حضور حماس یا جهاد اسلامی است، بلکه ساختار تصمیمگیریای است که هر تهدیدی را صرفاً با تسلیحات پاسخ میدهد. نتیجه آن، ارتشی است بزرگ، پرخرج، اما ناتوان از مواجهه با جنگهای نامتقارن، با ذهنیتی فرسوده، و جامعهای که دیگر از «امنیت نظامی» احساس امنیت نمیکند.
در مقابل، ایران، با وجود تحریمها، با توسعه قدرت نرم منطقهای، از طریق پیوندهای اعتقادی، رسانهای، و انسانی، نفوذی بهمراتب عمیقتر و پایدارتر از قدرت موشکهایش ایجاد کرده است. این همان چیزی است که غرب از تحلیل آن عاجز است: چگونه قدرتی بدون پایگاه جهانی، بدون عضویت در پیمانهای نظامی، بدون لابیهای پرقدرت در واشنگتن، میتواند سامانههای پدافندی و موشکی طراحی کند که از فواصل دور، هدف را در قلب تلآویو به لرزه اندازد؟
پاسخ را باید در «آرمان» جست. در جایی که اسرائیل به قراردادهای میلیاردی و مزایدههای تسلیحاتی دل بسته، مقاومت منطقهای بر شانههای آرمان ایستاده است. و اگر سیاست نظامی اسرائیل در اثر «بیماری هلندی نظامی» روزبهروز ناکارآمدتر میشود، دلیل آن روشن است: هیچ ارتشی، حتی پیشرفتهترین آنها، بدون انگیزه، بدون مشروعیت، و بدون درک بومی از صحنه نبرد، قادر به پیروزی نیست.
اینک، نهتنها اسرائیل، که کل نظم امنیتی غرب، با بحرانی معرفتی مواجه استدیگر «انباشت قدرت سخت» نشانهای از برتری نیست، بلکه هشداری است از زوال درونی؛ زوالی که نه در جبههها، بلکه در ذهنها و در باورها آغاز شده است.
محمدمهدی رحیمی، دانشجوی ارشد علوم سیاسی دانشگاه مازندران
پایان/